چارگوشیلغتنامه دهخداچارگوشی . (اِ مرکب ) هر چه چهار گوشه داشته باشد. مربع. || صراحی . (برهان ). کنایه است از صراحی چهارپهلو. (آنندراج ). صراحی را گویند که چهارگوشه داشته باشد. (جهانگیری ) : چارگوشی و چارگوشه ٔ باغ گر بدست آیدت فرومگذار. شهید
چارگوشیفرهنگ فارسی عمید= چهارگوشی: ◻︎ چارگوشی و چارگوشهٴ باغ / گر به دست آیدت فرومگذار (شهید بلخی: شاعران بیدیوان: ۳۰).
شیپوریانAraceaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از راستۀ قاشقواشسانان با گلهای تکجنسی یا بهندرت نرماده که در سنبلهای متراکم آرایش یافتهاند و برگهای درشت به نام چمچه آنها را در بر گرفته است
عروسیلغتنامه دهخداعروسی . [ ع َ ] (اِخ ) احمدبن موسی بن داود عروسی ، ملقب به شهاب الدین . از فضلای مصر بود و در منیة عروس ، از توابع منوفیه ٔ مصر متولد شد و به سال 1208 هَ .ق . درگذشت . او راست : حاشیة علی الملوی علی السمرقندیة، و شرح علی نظم التنویر فی اسقاط
عروسیلغتنامه دهخداعروسی . [ ع َ ] (اِخ ) نام او مصطفی بن محمدبن احمدبن موسی عروسی است . او فقیه شافعی مذهب مصری بود و به سال 1213 هَ .ق . متولد شد و در سال 1281 عهده دار مشیخه ٔ الازهر گشت ، و بسبب برخی مقررات جدید که ابداع کر
عروسیلغتنامه دهخداعروسی . [ ع َ ] (حامص ) همسری دختر یا زنی با مردی . بیوکانی . (فرهنگ فارسی معین ). دیبار. میزاد. نیوکانی . (ناظم الاطباء). کدخدایی . اًملاک . زفاف .- شب عروسی ؛ لیلةالزفاف . شب که عروس بخانه ٔ داماد رود و مراسم زفاف صورت گیرد. || شادی نکاح . (
مربعواژهنامه آزادچاری، چارینه. «چاری» یا carré در فرانسوی همریشه است. در هندسه، چارگوشی است که بَرهایش برابر و گوشه هایش راست اند. «متر مربع» به پارسی می شود «متر چاری».
کله پوشلغتنامه دهخداکله پوش . [ ک َل ْ ل َ / ل ِ ] (نف مرکب ) آنچه کله را بپوشد. آنچه سر را بپوشاند. || (اِ مرکب ) کلاه و پوشاک سر. (ناظم الاطباء) : بر سرّ جای طاقیه ام هست کله پوش تخفیفه راجنیبه ٔ دستار می کنم . <p class="aut