خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چاووش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چاووش
/čāvuš/
معنی
۱. کسی که پیشاپیش دستهای حرکت میکند و اشعار مذهبی میخواند.
۲. [قدیمی] کسی که پیشاپیش قافله یا لشکر حرکت میکرد و آمدن آنان را با صدای بلند اعلام میکرد: ◻︎ بانگ چاووشان چو در ره بشنود / تا نبیند رو به دیواری کند (مولوی: ۳۶۷).
۳. [قدیمی] مٲمور تشریفات دربار.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پیشرو قافله، طلایه، نقیب قافله
۲. راهنمای زوار
۳. اشعارمذهبی
۴. حاجب، چاووشخوان، چاووشگر
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
چاووش
لغتنامه دهخدا
چاووش . (ترکی ، ص ، اِ) چاوش . نقیب لشکر. (برهان ). آنکه صفوف در حرب راست کند و از تعدی لشکریان ممانعت نماید. کسی که شماره ٔ افراد لشکر و هویت یکایک آنان و وظائف هر یک را داند. مراقب سپاهیان . اُترور. زابِن . (منتهی الارب )« : هیچکس را زهره نبود که ش...
-
چاووش
فرهنگ نامها
(تلفظ: čāvuš) (ترکی) آن که پیشاپیش زائران با صدای بلند و به آواز اشعار مذهبی میخواند ، مأمور تشریفات در دربار ؛ نقیب لشکر و قافله .
-
چاووش
واژگان مترادف و متضاد
۱. پیشرو قافله، طلایه، نقیب قافله ۲. راهنمای زوار ۳. اشعارمذهبی ۴. حاجب، چاووشخوان، چاووشگر
-
چاووش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹چاوش› čāvuš ۱. کسی که پیشاپیش دستهای حرکت میکند و اشعار مذهبی میخواند.۲. [قدیمی] کسی که پیشاپیش قافله یا لشکر حرکت میکرد و آمدن آنان را با صدای بلند اعلام میکرد: ◻︎ بانگ چاووشان چو در ره بشنود / تا نبیند رو به دیواری کند (مولوی: ۳۶...
-
واژههای مشابه
-
چاووش غوری
لغتنامه دهخدا
چاووش غوری . [ ش ِ ] (اِخ ) ازامرای دربار سلطان سنجر سلجوقی . وی بر سپاه سلطان سالاری فرمود و وقتی که سلطان لشکر بر سر سلطان مسعود برادرزاده ٔ خود کشیده بعضی از امراء سلطان را از جنگ منع مینمودند امیر چاووش شعری چند گفته سلطان را ترغیب بجنگ کرد و از ...
-
چاووش خوان
لغتنامه دهخدا
چاووش خوان . [ خوا / خا ] (نف مرکب ) چاوش . خواننده ٔ اشعار در منقبت ائمه مناسب با زیارت عتبات عالیات .
-
چاووش خوانی
لغتنامه دهخدا
چاووش خوانی . [ خوا /خا ] (حامص مرکب ) عمل چاووش خوان . آواز و اشعاری که چاووش قافله ٔ زوار خواند. خواندن چاووش قافله زوار اشعار در منقبت ائمه و مناسب با زیارت اعتاب مقدسه .
-
چاوش،چاووش،چاوشی خون
لهجه و گویش تهرانی
اشعار که در ورود کاروان یا در بدرقه میخوانند.
-
جستوجو در متن
-
apparitor
روانشناسی
فراش ، شاطر ، چاووش ، مامور اجراء
-
جاووش
لغتنامه دهخدا
جاووش . (معرب ، اِ) رجوع به چاوش و چاووش و جاوش شود.
-
چارک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] čārak ۱. رونده.۲. چاووش؛ نقیب قافله.
-
زاوج
لغتنامه دهخدا
زاوج . [ وُ ] (اِ) فرمانده ده مرد. || چاووش . (ناظم الاطباء).
-
چارک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ سنس . ] (ص . اِ.) چاووش ، نقیب قافله .