چرخانلغتنامه دهخداچرخان . [ چ ُ ](اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «بعقیده ٔ صاحب معجم البلدان شهریست در خوزستان در نزدیکی شوش ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 218). در معجم البلدان «جرخان » (با جیم ) بضم اول شهری بخوزستان نزدیک شوش ی
چرخانلغتنامه دهخداچرخان .[ چ َ ] (نف ، ق ) گردان . گردگردان . چرخنده . || در حال چرخیدن . || در حال چرخانیدن .
ریخانلغتنامه دهخداریخان . (اِخ ) دهی از بخش ملاوی شهرستان خرم آباد. دارای 1000 تن سکنه . آب آن از چشمه ٔ ریخان ومحصول عمده ٔ آنجا غلات ، لبنیات و پشم و صنایع دستی زنان فرشبافی است . ساکنان از طایفه ٔ جودکی هستند و زمستان قشلاق می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایرا
پریخانلغتنامه دهخداپریخان . [ پ َ ] (اِخ ) موضعی است به سرحد ایران و ترکیه که خط سرحدی از آن میگذرد.
چرخانلغتنامه دهخداچرخان . [ چ ُ ](اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «بعقیده ٔ صاحب معجم البلدان شهریست در خوزستان در نزدیکی شوش ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 218). در معجم البلدان «جرخان » (با جیم ) بضم اول شهری بخوزستان نزدیک شوش ی
چرخانلغتنامه دهخداچرخان .[ چ َ ] (نف ، ق ) گردان . گردگردان . چرخنده . || در حال چرخیدن . || در حال چرخانیدن .
چرخانلغتنامه دهخداچرخان . [ چ ُ ](اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «بعقیده ٔ صاحب معجم البلدان شهریست در خوزستان در نزدیکی شوش ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 218). در معجم البلدان «جرخان » (با جیم ) بضم اول شهری بخوزستان نزدیک شوش ی
چرخانلغتنامه دهخداچرخان .[ چ َ ] (نف ، ق ) گردان . گردگردان . چرخنده . || در حال چرخیدن . || در حال چرخانیدن .