پرماسشلغتنامه دهخداپرماسش . [ پ َ س ِ ] (اِمص ) لمس . لامسه . ببساوش . بساوش . پرواس . جَس . و رجوع به پرماسیدن شود.
چرمسازیلغتنامه دهخداچرمسازی . [ چ َ ] (حامص مرکب ) عمل ساختن چرم . ساختن چرم از پوست . چرمگری . دباغی کردن پوست با دست یا بوسیله ٔ ماشین . رجوع به چرمساز و چرمگر شود.
چرمگرلغتنامه دهخداچرمگر. [ چ َ گ َ ] (ص مرکب ) دباغ و کسی که پوست را دباغی میکند. (ناظم الاطباء). صَرّام .چرمساز. پوست پیرا. آنکس که پوست ناپیراسته را تبدیل به چرم پیراسته کند. رجوع به چرمساز و چرمگر شود.- به چرمگر نگرستن گاو، نگاه کردن گاو به چرمگر ؛ مثل است درمورد
چرمگریلغتنامه دهخداچرمگری . [ چ َ گ َ ] (حامص مرکب ) چرمسازی . کار و پیشه ٔ چرمگر. صرامی . پیراستن پوست ناپیراسته . ساختن چرم از پوست ناپیراسته ٔ حیوانات . دباغی کردن پوست .عمل دباغ . رجوع به چرمگر و چرمساز و چرمسازی شود.
فراءلغتنامه دهخدافراء. [ ف َرْ را ] (ع ص ) این انتساب پوستین دوز را میرساند. (سمعانی ). پوستین دوز. پوستین فروش . (یادداشت بخط مؤلف ). || مویینه فروش . (یادداشت بخط مؤلف ). || پوست پیرا. واتگر. (یادداشت بخط مؤلف ). چرمساز. (نفیسی ). صانع پوست . (اقرب الموارد). دباغ .
چرمسازیلغتنامه دهخداچرمسازی . [ چ َ ] (حامص مرکب ) عمل ساختن چرم . ساختن چرم از پوست . چرمگری . دباغی کردن پوست با دست یا بوسیله ٔ ماشین . رجوع به چرمساز و چرمگر شود.