پیریونسلغتنامه دهخداپیریونس . [ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان فرورق بخش حومه ٔ شهرستان خوی . واقع در 6/5 هزارگزی باختر خوی در مسیر شوسه ٔ خوی به سیه چشمه . جلگه ، معتدل ، مالاریائی . دارای 444 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غ
پیریونسلغتنامه دهخداپیریونس . [ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان گل تپه ٔ فیض اﷲبیگی بخش مرکزی شهرستان سقز واقع در 20هزارگزی شمال خاوری سقز و 5هزارگزی خاور آق تپه . کوهستانی ، سردسیر، دارای 170 تن سکنه
رونشلغتنامه دهخدارونش . [ ن ِ ] (حامص ) رانش . در تداول عامه ، اسهال . اسم از رفتن به معنی اطلاق و اسهال . (یادداشت مؤلف ). پیچا. و رجوع به رانش شود.
ریونیزلغتنامه دهخداریونیز. [ وْ ] (اِخ ) ریو. نام پسر کیکاوس و داماد طوس . (از آنندراج ) (از برهان ). پسر کیکاوس و داماد طوس (داستان ). توضیح : بعضی اصل کلمه را «ریو» دانند و «نیز» را قید گرفته اند و استناد بدین شعر شاهنامه گرفته اند:«نگهبان ایشان همی بود ریوکه بودی دلیر و هشیوار و نیو»
رویینشpassivationواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن با کاهش سرعت واکنش آندی، سطح فلز غیرفعال یا کمفعال میشود