سگبانلغتنامه دهخداسگبان . [ س َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان رودقات بخش مرکزی شهرستان مرند، دارای 611 تن سکنه و آب آن از چشمه و قنات است . محصول آن غلات ، زردآلو، بادام و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4). ایستگا
سگبانلغتنامه دهخداسگبان . [ س َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مستحفظ و نگاهبان سگ . (ناظم الاطباء). کَلاّب . (دهار) : تو از نژاد و تخمه ٔ سگبان قیصری من از نژاد سلمان یار پیمبرم . سوزنی .دل کدامین سگ بود جایی که صدجان بلکه بیش در رکاب ک
شبانلغتنامه دهخداشبان . [ ش َب ْ با ] (ع ص )شبانی . اشبانی . مرد که سرخ روی و گلگون سبلت باشد. (از متن اللغة). رجوع به شُبّان و رجوع به شبانی شود.
برچسبانلغتنامه دهخدابرچسبان . [ ب َ چ َ ] (نف مرکب ) ملتئم . باآرام و طمأنینه . مهربان .- برچسبان بودن ؛ التیام . مهربان بودن با یکدیگر. (یادداشت مؤلف ): ترفیه بالرفاء و البنین گفتن بوجه دعا در زناشوئی یعنی مجتمع و برچسبان و باآرام و طمأنینه باشند.- <span clas
ببُر و بچسبانcut and pasteواژههای مصوب فرهنگستانجدا کردن یک شیء یا مطلب از یک جا و قرار دادن آن در جای دیگر
بردار و بچسبانcopy and pasteواژههای مصوب فرهنگستانرونوشت برداشتن از شیء یا مطلبی از یک جا و قرار دادن آن در جای دیگر