فت فت کردنلغتنامه دهخدافت فت کردن . [ ف ِ ف ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آهسته و بشتاب چیزی را به کسی گفتن و غالباً با نیتی بد. (یادداشت بخط مؤلف ). پت پت یا پچ پچ کردن . نجوی .
چفدرلغتنامه دهخداچفدر. [ چ َ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان که در 29 هزارگزی شمال باختر سنقر و 5 هزارگزی شمال سراب سورن آباد واقع است . دامنه و سردسیر است و 190<
چفدهلغتنامه دهخداچفده . [ چ َ دَ / دِ ] (ن مف ) بمعنی خمیده و خم شده باشد. (برهان ). مرادف و تبدیل چفته است ، یعنی خمیده . (انجمن آرا) (آنندراج ). چفته و خمیده و خم شده باشد. (ناظم الاطباء). جفته : یکی چون درخت بهی چفده از بریک
چفدهفرهنگ فارسی عمیدچفته؛ خمیده؛ خمشده: ◻︎ یکی چون درختی بهی چفده از بر / یکی گردنی چون سپیدار دارد (ناصرخسرو: ۳۷۶).
چفدرلغتنامه دهخداچفدر. [ چ َ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان که در 29 هزارگزی شمال باختر سنقر و 5 هزارگزی شمال سراب سورن آباد واقع است . دامنه و سردسیر است و 190<
چفدهلغتنامه دهخداچفده . [ چ َ دَ / دِ ] (ن مف ) بمعنی خمیده و خم شده باشد. (برهان ). مرادف و تبدیل چفته است ، یعنی خمیده . (انجمن آرا) (آنندراج ). چفته و خمیده و خم شده باشد. (ناظم الاطباء). جفته : یکی چون درخت بهی چفده از بریک
چفدهفرهنگ فارسی عمیدچفته؛ خمیده؛ خمشده: ◻︎ یکی چون درختی بهی چفده از بر / یکی گردنی چون سپیدار دارد (ناصرخسرو: ۳۷۶).