چمنالغتنامه دهخداچمنا. [ چ ِ ] (اِ) استر را گویند و بعربی بغل خوانند. (برهان ) (آنندراج ). استر. قاطر. بغل . (ناظم الاطباء). رجوع به استر و بغل شود.
پول الکترونیکیelectronic money, electronic cash, cybermoney, cybercash, DigiCash, digital money, digital cashواژههای مصوب فرهنگستانپولی که ازطریق اینترنت ردوبدل میشود متـ . ای ـ پول e-money, e-cash
پول فرمانیfiat moneyواژههای مصوب فرهنگستانپولی که دولت بهعنوان وجه رایج قانونی وضع میکند ولی پشتوانۀ کالای بهادار را ندارد و بنابراین، ارزش حقیقی آن تابع رابطۀ عرضه و تقاضا است، نه موادی که از آن ساخته شده است
پول گستردهbroad moneyواژههای مصوب فرهنگستانمجموع انواع پول و شبهپول که شامل اسکناس و مسکوک و سپردههای دیداری و غیردیداری بانکی است
چمنارلغتنامه دهخداچمنار. [ چ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آیدغمش بخش فلاورجان شهرستان اصفهان که در 41 هزارگزی جنوب فلاورجان و 3 هزارگزی خاور پل زمانخان واقع است . کوهستانی و معتدل است و 104 تن سکن
چمنارلغتنامه دهخداچمنار. [ چ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حشمت آباد بخش دورود شهرستان بروجرد که در 16 هزارگزی باختردورود و 9 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ دورود به بروجردواقع است . جلگه و معتدل است و 178</spa
چمناکلغتنامه دهخداچمناک . [ چ َ ] (اِ) پای افزار و کفش را گویند. (برهان ) (آنندراج ). کفش و پاافزار. (ناظم الاطباء). چمتاک . چمتک . چمشاک . چمشک . چمنک .و رجوع به چمتاک و چمتک و چمشک و چمنک و کفش شود.
قاطرفرهنگ فارسی عمیدحیوانی بزرگتر از خر و کوچکتر از اسب که از جفت شدن خر نر با مادیان بهوجود میآید و برای سواری و بارکشی مخصوصاً در راههای سخت و کوهستانی به کار میرود؛ چمنا؛ استر.
آلالهلغتنامه دهخداآلاله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) شقایق . (برهان ). الاله . لاله ، یا لاله ٔ نعمان : چون دواتی بُسَدین است خراسانی وارباز کرده سر آلاله بطَرْف ِ چمنا. منوچهری .و بیت ذیل که لفظاً و معناً
چمنارلغتنامه دهخداچمنار. [ چ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آیدغمش بخش فلاورجان شهرستان اصفهان که در 41 هزارگزی جنوب فلاورجان و 3 هزارگزی خاور پل زمانخان واقع است . کوهستانی و معتدل است و 104 تن سکن
چمنارلغتنامه دهخداچمنار. [ چ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حشمت آباد بخش دورود شهرستان بروجرد که در 16 هزارگزی باختردورود و 9 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ دورود به بروجردواقع است . جلگه و معتدل است و 178</spa
چمناکلغتنامه دهخداچمناک . [ چ َ ] (اِ) پای افزار و کفش را گویند. (برهان ) (آنندراج ). کفش و پاافزار. (ناظم الاطباء). چمتاک . چمتک . چمشاک . چمشک . چمنک .و رجوع به چمتاک و چمتک و چمشک و چمنک و کفش شود.