موخوملغتنامه دهخداموخوم . [ م َ ] (ع ص ) مبتلا به تخمه . (ناظم الاطباء). تخمه زده گردیده . (آنندراج ). و رجوع به موخومة شود.
مخملغتنامه دهخدامخم . [ م ُ خ ِم م ] (ع ص ) لحم مخم ؛ گوشت گنده شده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اخمام شود.
مخیملغتنامه دهخدامخیم . [ م ِخ ْ ی َ ] (ع اِ) گردآورده شدن دروده های کشت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). آنچه از کشتهای دروده جمعآوری کنند. (ناظم الاطباء).
مخیملغتنامه دهخدامخیم . [ م ُ ] (ع ص ) کسی که چادر می زند و خیمه برپا می کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).