برآوردگر چندبارگیmultiplicity estimatorواژههای مصوب فرهنگستانبرآورد شمار اتصالهای موجود بین عنصر هدف و چارچوب نمونهگیری
یک چندبارلغتنامه دهخدایک چندبار. [ ی َ / ی ِ چ َ ] (ق مرکب ) چند دفعه و گاهی و گاهگاه و غالباً. || (اِ مرکب ) بار بسیار. || تنگ اسب . (ناظم الاطباء).
بازتاب چندبارهmultiple reflectionواژههای مصوب فرهنگستانانرژی یا موجِ لرزهای که بیش از یک بار بازتاب شده است
چندبارۀ بلندمسیرlong-path multipleواژههای مصوب فرهنگستانبازتاب چندبارهای که به سبب طولانی بودن مسیر بازتاب، بهصورت رویدادهای مجزا مشاهده میشود
برآوردگر چندبارگیmultiplicity estimatorواژههای مصوب فرهنگستانبرآورد شمار اتصالهای موجود بین عنصر هدف و چارچوب نمونهگیری
برآوردگر چندبارگیmultiplicity estimatorواژههای مصوب فرهنگستانبرآورد شمار اتصالهای موجود بین عنصر هدف و چارچوب نمونهگیری