گندلیلغتنامه دهخداگندلی . [ گ ُ دُ / دِ ] (ص ) چیز گرد مانند گلوله . (فرهنگ نظام ). صحیح گندله است . رجوع به گندله شود.
نادیلولغتنامه دهخدانادیلو. (اِخ ) از دهات دهستان حومه ٔ بخش دهخوارقان شهرستان تبریز است . در چهار هزارگزی جنوب دهخوارقان و دو هزارگزی جاده ٔ شوسه ٔ تبریز به دهخوارقان واقع شده است . جلگه ای است با هوائی معتدل سکنه ٔ آنجا 655 تن است .آبش از رودخانه ٔ گنبر است و
چندبرابریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد رابری، چندتایی، چندگونگی، کثرت، چندگانگی، انبوهی، بیشماری، تکثر، تعدد بسیاری، زیادی، وفور فرط چگالی، تراکم اکثریت، اقلیت چندضلعی، چندبر، چندپهلو، کثیرالاضلاع، مثلث، مربع، چهارضلعی [◄ چهارگانگی 96] اشکال(اجسام) چندوجهی فضایی، متوازیالسطوح، هرم، مکعب، مکعبمستطیل، منشور، مسدس چندملیتی
چندفرهنگ فارسی عمید۱. عدد و مقدار مجهول و نامعین معمولاً از سه تا نه.۲. کلمهای برای پرسش از مقدار یا اندازه؛ چه مقدار؛ چندتا: چندصفحه خواندی؟.۳. (قید) به چه قیمتی: خانهات را چند خریدی؟.۴. دارای بیش از دو چیز (در ترکیب با کلمۀ دیگر): چندکاره، چندپهلو.۵. (قید) تاکی؟؛ چندبار:◻︎ چند پری چون مگس ا