چهاردستیلغتنامه دهخداچهاردستی . [ چ َ / چ ِ دَ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) با چهاردست . که در آن چهاردست باشد.- قمار چهاردستی ؛ قماری که چار حریف در آن به بازی نشینند. رجوع به چاردستی شود.
عوردشتلغتنامه دهخداعوردشت . [ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان هزارپی بخش مرکزی شهرستان آمل با 140 تن سکنه .آب آن از رودخانه ٔ هراز. محصول آن برنج ، غلات ، پنبه ،کنف و حبوب است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
چهاردست وپا رفتنلغتنامه دهخداچهاردست وپا رفتن . [ چ َ / چ ِ دَ ت ُ رَت َ ] (مص مرکب ) خمیده بر دو دست و دو پا قرار گرفتن همچون ستوران و حرکت کردن . مانند ستور رفتن . چون چهارپایان حرکت کردن . رجوع به چاردست و پا رفتن شود.