چهارضدلغتنامه دهخداچهارضد. [ چ َ / چ ِ ض ِدد / ض ِ ] (اِ مرکب ) (مرکب از چهار (عدد) + ضد) و آن عبارت است از: گرمی و سردی ، تری و خشکی . رجوع به چارضد شود.
عویرضاتلغتنامه دهخداعویرضات . [ ع ُ وَ رِ ] (اِخ ) جایگاهی است در شعر عامربن طفیل . (از معجم البلدان ).
هوردادفرهنگ نامها(تلفظ: hur dād) (هور = خور = خورشید + داد = داده) دادهی خورشید ؛ (به مجاز) تابنده و پر حرارت .
چهارخصملغتنامه دهخداچهارخصم . [ چ َ / چ ِ خ َ ] (اِ مرکب ) چهاردشمن . چهارضد. || مجازاً چهارعنصر. رجوع به چارخصم شود.
چارضدلغتنامه دهخداچارضد. [ ض ِ ] (اِ مرکب ) چهارضد. چهارطبع. حرارت و برودت و رطوبت و یبوست . گرمی و سردی و تری و خشکی : گفتم مزاج هست ستمگار و چارضدگفتا که اعتدال سیم را بود ضرور.ناصرخسرو.