چهرکلغتنامه دهخداچهرک . [ چ ِ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بوانات بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده . در 14هزارگزی شمال سوریان و 46هزارگزی راه شوسه ٔ شیراز به اصفهان واقع است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="h
چهرکAvatarواژههای مصوب فرهنگستانتصویری در محیطهای مجازی که نشاندهندۀ هریک از افراد فعال در آن محیط است
چهرکcharacter1, avatarواژههای مصوب فرهنگستاننوعی نماد ویژندی خاص که ویژگی انسانی دارد و یادآور زندگی واقعی است
حرکلغتنامه دهخداحرک . [ ح َ رِ ] (ع ص ) غلام ٌ حرک ؛ نوچه ٔ سبک تیزخاطر. (منتهی الارب ). جوان چست و زیرک .
حرقلغتنامه دهخداحرق . [ ح َ ] (ع مص ) سوزانیدن . سوزاندن . سوختن . سوزش . سوز. (دهار) : چه باک دارد با حرز حزم او عاقل که حرق و غرق پذیرد ز کار آتش و آب .به حرق و غرق تن و جان دشمنت بادندترا بطبع مطیع و مسخر آتش و آب . مسعودسعد.</
حرقلغتنامه دهخداحرق . [ ح َ رَ ] (ع اِ) آتش یا زبانه ٔآتش . || سوختگی جامه از کوفتن گازر. سوختگی که جامه را افتد در کوفتن . (مهذب الاسماء). || آنچه نخل را به وی گشن دهند. (منتهی الارب ).