وخرلغتنامه دهخداوخر. [ وَ خ َ ] (اِ) جا و مقام و مکان . (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (انجمن آرا).
گوژخارلغتنامه دهخداگوژخار. (اِ) باغوجه . مگسک . ذروح . عروسک . کاغنه . کاونه . الاکلنگ . آله کلو. (یادداشت مؤلف ). رجوع به ذروح شود.
واخرلغتنامه دهخداواخر. [ خ َ ] (نف مرکب ) واخرنده . بازخرنده : تا لاجرم به عهدآن پادشاه بزرگزادگان همه به مکتب می نشستند و هنر را واخر بود و هنرمندی آسوده . (راحةالصدور راوندی ).