لغتنامه دهخدا
چوغ . (اِ) تلفظی از چوب در تداول مردم برخی از نواحی چنانکه عامه ٔ تهران . چوق . چوب . (فرهنگ فارسی معین ). || یوغ و غل .(ناظم الاطباء). چغ. چق . جوغ . چوبی که بر گردن گاو گردونه کش نهند. || گاو گردونه کش . (فرهنگ فارسی معین ). || نهری که از میان باغ یا کشت و یا چمن عبور کند.