پهلوگاه ویژۀ اتوبوسbus bayواژههای مصوب فرهنگستانانشعاب یا قسمت عریضشدهای از راه که به اتوبوسها امکان میدهد، بدون اینکه مزاحم جریان شدآمد شوند، برای سوار شدن یا پیاده کردن مسافر توقف کنند متـ . پهلوگاه
گُوِة انبارhatch wedgeواژههای مصوب فرهنگستانگوهای چوبی برای محکم کردن زهوار دهانهپوش و دهانهپوش بر روی دهانه
جزیرة راستگرد ورود و خروجright-in right-out islandواژههای مصوب فرهنگستانمحوطة مثلثیشکل برآمدهای که با مسدود کردن قسمتی از راه در انتهای مسیر ورودی به تقاطع، مانع انجام حرکات گردش به چپ و عبور مستقیم میشود
چوپانانلغتنامه دهخداچوپانان . (اِخ ) دهی است از دهستان جندق و بیابانک بخش خور بیابانک شهرستان نائین . دارای 775 تن سکنه . آب از چشمه و محصولش غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
چوپلولغتنامه دهخداچوپلو. (اِخ ) دهی است از دهستان گوی آغاج بخش شاهین دژ شهرستان مراغه . 1155 تن سکنه دارد. محصولش غلات ، حبوبات ، بادام ،کرچک و ذرت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
چوپارهلغتنامه دهخداچوپاره . [ رَ ] (اِ مرکب ) ظرفی است چوبی مانند سینی که برای صاف کردن برنج از شلتوک و غیره استفاده می کنند و آن را بوسیله ٔ چرخهای آبی از چوب یک تکه درست می کنند. (یادداشت مؤلف ).
چوپانلغتنامه دهخداچوپان . (اِخ ) (اختاجی ) از امرای قراباغ که در حدود سال 758 هَ . ق . با سلیمان خان درافتاد و بحکومت وی گردن ننهاد. سلیمان خان بناچار به او و حاجی حسن مولائی که او هم از امرای سرکش قراباغ بود امارت داد. (ذیل جامعالتواریخ رشیدی ص <span class="h
چوپانلغتنامه دهخداچوپان . (اِخ ) (امیر تیمورتاش ) پسر امیر چوپان که در حدود سال 718 هَ . ق . در زمان سلطنت سلطان ابوسعید بحکومت روم رسید و در سال 722 هَ. ق . به اغوای دیگران در ملک روم خطبه و سکه بنام خود گردانید و به دعوی آنک
jambدیکشنری انگلیسی به فارسیجابر، ستون، تیر عمودی چارچوپ، تیر بیرون امده، زره ساق پا، چهار چوپ در و هر چیز دیگری، چهار چوپ درب و هر چیز دیگری
jambsدیکشنری انگلیسی به فارسیجاذبه، ستون، تیر عمودی چارچوپ، تیر بیرون امده، زره ساق پا، چهار چوپ در و هر چیز دیگری، چهار چوپ درب و هر چیز دیگری
عضادةدیکشنری عربی به فارسیتير عمودي چارچوپ , چهار چوپ درب و هر چيز ديگري , ستون , لغاز , تير بيرون امده
چکابهلغتنامه دهخداچکابه . [ چ َ ب ِ ] (اِ) چنبه . (ناظم الاطباء). چوپ گنده ای که در پس در اندازند. و رجوع به چکاگه و چنبه شود.
چوپانانلغتنامه دهخداچوپانان . (اِخ ) دهی است از دهستان جندق و بیابانک بخش خور بیابانک شهرستان نائین . دارای 775 تن سکنه . آب از چشمه و محصولش غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
چوپلولغتنامه دهخداچوپلو. (اِخ ) دهی است از دهستان گوی آغاج بخش شاهین دژ شهرستان مراغه . 1155 تن سکنه دارد. محصولش غلات ، حبوبات ، بادام ،کرچک و ذرت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
چوپ پستلغتنامه دهخداچوپ پست . [ پ ] (اِخ ) نام کوههائی که در شمال شرقی ایران واقع است و قلل آن در نزدیکی کوههای میزنو قسمتی از مرز ایران و ترکستان را تشکیل میدهد.
چوپارهلغتنامه دهخداچوپاره . [ رَ ] (اِ مرکب ) ظرفی است چوبی مانند سینی که برای صاف کردن برنج از شلتوک و غیره استفاده می کنند و آن را بوسیله ٔ چرخهای آبی از چوب یک تکه درست می کنند. (یادداشت مؤلف ).
چوپانلغتنامه دهخداچوپان . (اِخ ) (اختاجی ) از امرای قراباغ که در حدود سال 758 هَ . ق . با سلیمان خان درافتاد و بحکومت وی گردن ننهاد. سلیمان خان بناچار به او و حاجی حسن مولائی که او هم از امرای سرکش قراباغ بود امارت داد. (ذیل جامعالتواریخ رشیدی ص <span class="h