سحابی نِی ـ آلنNey-Allen Nebulaواژههای مصوب فرهنگستانچشمۀ گستردهای از گسیل فروسرخ که در سحابی جبار و در نزدیکی ذوزنقه واقع شده است
ابعاد نهاییfinished size, neat size, finished measure, net measure, net size, target sizeواژههای مصوب فرهنگستانابعاد چوب پس از ماشینکاری
پرسش آری ـ نهایyes-no questionواژههای مصوب فرهنگستانیکی از انواع جملههای پرسشی که پاسخ آن آری یا نه است
نه پشت دیوار ماnot in my backyard, NIMBYواژههای مصوب فرهنگستانباوری عمومی که بر پایۀ آن مردم خواهان دفع پسماندهای تولیدشده هستند مشروط بر آنکه محل دفع در نزدیکی ملک آنها نباشد
قپ ریتواژهنامه آزادقَپِ ریت /qaperit/ چیزی را با زحمت و خارج از عرف به دست آوردن، چیدن غیر اصولی برگ یا میوه درخت تلاش زیاد با چنگ و دندان
دندان خایلغتنامه دهخدادندان خای . [ دَ ] (نف مرکب ) دندان خا. خاینده ٔ دندان از خشم . آنکه دندان غرچه کند از خشم و جز آن . (یادداشت مؤلف ) : سرایهاش همه پر ز سرو دیباپوش وثاقهاش همه پر ز شیر دندان خای . فرخی .کمند او ببرد زور پیل گردنک
ترگلغتنامه دهخداترگ . [ ت َ ] (اِ) همان ترک با کاف تازی است که گذشت . (شرفنامه ٔ منیری ). ترک و خود و مغفر: (ناظم الاطباء) : خدنگی که پیکانش بد بیدبرگ فرو دوخت بر تارک ترک ترگ . فردوسی .چه افسر نهی بر سرت بر، چه ترگ بر او بگذر
فرسودهلغتنامه دهخدافرسوده . [ ف َ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) اسم مفعول از فرسودن . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). به غایت کهنه و ازهم ریخته و پایمال گردیده و افسرده شده . (برهان ). پوسیده . کهنه : گفتند یا موسی
درندهلغتنامه دهخدادرنده . [ دَ رَ / دَرْ رَ دَ / دِ ] (نف ) که دَرَد. آنکه دَرَد. که بدرد. پاره کننده . که حیوان و انسان را بدراند، مانند شیر و پلنگ و امثال آنها. (از انجمن آرا) (آنندراج ). نعت فاعلی از دریدن ، که از هم باز کر