چپرچی باشیلغتنامه دهخداچپرچی باشی . [ چ َ پ َ ] (ترکی ، ص مرکب ) رئیس و بزرگ چپرچیان .صاحب البرید. وزیر پست . مسؤول پست . چاپارچی باشی .
روروro-ro, roll-on roll-offواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بارگیری و تخلیه که در آن بار بر روی وسایل چرخدار ازطریق شیبراهه به کشتی وارد یا از آن خارج میشود
موج ریلیRayleigh wave, R waveواژههای مصوب فرهنگستاننوعی موج سطحی که موجب حرکت پسرونده و بیضیوار ذرات در محیط میشود
چاپارچی باشیلغتنامه دهخداچاپارچی باشی . (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) چپرچی باشی . رئیس چاپارچی ها. || کنایه از اشخاص شتابکار و عجول .
چپرچیلغتنامه دهخداچپرچی . [ چ َ پ َ ] (ترکی ، ص مرکب ) چاپارچی . فراش پست . غلام پست . پیک . نامه رسان . برید. رجوع به چپر شود.
چپرچیلغتنامه دهخداچپرچی . [ چ َ پ َ ] (ترکی ، ص مرکب ) چاپارچی . فراش پست . غلام پست . پیک . نامه رسان . برید. رجوع به چپر شود.