چپیره شدنلغتنامه دهخداچپیره شدن . [ چ َ رَ / رِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) حاضر و مهیا شدن . جمع شدن . (شعوری ). چبیره شدن : بفرمودشان تا چپیره شدندهژبر ژیان را پذیره شدند. فردوسی (ازشعوری ).رجوع به چبیره و چپ
راه چوبکِشیskidding road, skid roadواژههای مصوب فرهنگستانگذرگاهی که در آن عملیات راهسازی انجام شده است و مسیر چوبکِشی را به انبارگاه متصل میکند
تایر راهسازیoff-the-road tyre, off-the-road, OTRواژههای مصوب فرهنگستانتایر خودروهای مخصوص عملیات راهسازی و ساختمانی و معدنی
رهنگاشت 1road mapواژههای مصوب فرهنگستاننگاشت حاصل از شناسایی و ارزیابی تحولات آینده که حرکت بهسوی اهداف موردنظر را در اختیار تصمیمسازان قرار میدهد
راه اصلیmajor roadواژههای مصوب فرهنگستانراهی که با توجه به عرض آن یا حجم یا سرعت حرکت وسایل نقلیه بر دیگر راهها اولویت دارد
چپیرهلغتنامه دهخداچپیره . [ چ َ رَ / رِ ] (اِ) جمعگشتن بود قومی را. (فرهنگ اسدی ). آماده شدن . (شعوری ). چبیره . اجتماع و ازدحام مردم و سپاه : بفرمودشان تا چپیره شدند سپاه و سپهبد پذیره شدند. فردوسی (از فره
چپیرهفرهنگ فارسی عمیدعدهای از مردم که برای کاری در یکجا گرد آیند؛ آمادگی و اجتماع مردم برای کاری؛ جمع؛ جمعیت: ◻︎ بفرمودشان تا چپیره شدند / هزبر ژیان را پذیره شدند (فردوسی: ۲/۵۰).
چبیرهلغتنامه دهخداچبیره . [ چ َ رَ / رِ ] (اِ) چپیره . بمعنی جمع. (برهان ) (جهانگیری ). جمعیت سپاه و مردم باشد. (برهان ). اجتماع مردم در کاری . (انجمن آرا) (آنندراج ). اجتماع و ازدحام مردم و سپاه . (ناظم الاطباء). || (ص ) جمعگردیده و ساخته شده . (برهان ). آماد
چپیرهلغتنامه دهخداچپیره . [ چ َ رَ / رِ ] (اِ) جمعگشتن بود قومی را. (فرهنگ اسدی ). آماده شدن . (شعوری ). چبیره . اجتماع و ازدحام مردم و سپاه : بفرمودشان تا چپیره شدند سپاه و سپهبد پذیره شدند. فردوسی (از فره
چپیرهفرهنگ فارسی عمیدعدهای از مردم که برای کاری در یکجا گرد آیند؛ آمادگی و اجتماع مردم برای کاری؛ جمع؛ جمعیت: ◻︎ بفرمودشان تا چپیره شدند / هزبر ژیان را پذیره شدند (فردوسی: ۲/۵۰).
چپیرهلغتنامه دهخداچپیره . [ چ َ رَ / رِ ] (اِ) جمعگشتن بود قومی را. (فرهنگ اسدی ). آماده شدن . (شعوری ). چبیره . اجتماع و ازدحام مردم و سپاه : بفرمودشان تا چپیره شدند سپاه و سپهبد پذیره شدند. فردوسی (از فره
چپیرهفرهنگ فارسی عمیدعدهای از مردم که برای کاری در یکجا گرد آیند؛ آمادگی و اجتماع مردم برای کاری؛ جمع؛ جمعیت: ◻︎ بفرمودشان تا چپیره شدند / هزبر ژیان را پذیره شدند (فردوسی: ۲/۵۰).