بادگیر سپر جلوair dam, bumper air damواژههای مصوب فرهنگستانقطعهای در زیر سپر جلو که ضمن کاهش جریان هوا در زیر خودرو، باعث کاهش پسار و برار وارد بر خودرو میشود
تاریخگذاری باستانمغناطیسیarchaeomagnetic dating, archaeomagnetic intensity datingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی روش تاریخگذاری مبتنی بر مقایسۀ طیف مغناطیسی اشیا و آثار باستانی با محور مغناطیسی کرۀ زمین در زمان ساخت آن اشیا
تَلماسة مهارشدهanchored dune, fixed dune, established dune, stabilized duneواژههای مصوب فرهنگستانتَلماسهای که حرکت آن متوقف شده یا شکل آن براثر رشد گیاه یا سیمانیشدن ماسه از تأثیر باد بیشتر در امان مانده است
سفره انداختنفرهنگ مترادف و متضاد۱. سفره چیدن، سفره پهن کردن، سفره گستردن، چیدن غذا (درسفره) ۲. مراسم نذر و نیاز برپا کردن، سفره نذری انداختن
چیدنلغتنامه دهخداچیدن . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ابوالعباس بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز، در 13هزارگزی شمال خاوری باغ ملک و 10هزارگزی خاور راه اتومبیل رو باغ ملک به قلعه تل واقع است . 200</s
چیدنفرهنگ فارسی عمید۱. جدا کردن و کندن میوه یا گل از درخت یا بوته: ◻︎ رفتم به باغ تا که بچینم سَحر گلی / آمد به گوش ناگهم آواز بلبلی (حافظ۲: ۶۳۰).۲. بریدن موی یا ناخن با قیچی.۳. دانهدانه برداشتن چیزی از زمین، مثل دانه برداشتن مرغ.۴. [قدیمی، مجاز] برگزیدن و جدا کردن چیزی از میان چیزهای دیگر.۵. چ
چیدنلغتنامه دهخداچیدن . [ دَ ] (مص )آراستن و ترتیب دادن . (آنندراج ). با ترتیب نهادن مثل چیدن غذا بر سفره (فرهنگ نظام ). به سامان نهادن چیزها. به نظم و ترتیب نهادن چیزها در جایی . به نظم و ترتیب نزد هم گذاردن . منظم کنار هم نهادن چیزها. به نظم و ترتیب آراستن : ظرفها را دور طاقچه چیده بود؛ ظرف
دامن چیدنلغتنامه دهخدادامن چیدن . [ م َ دَ] (مص مرکب ) قطع کردن و بریدن دامن . || کناره کردن . (آنندراج ) (غیاث ). تلبب . (منتهی الارب ).- دامن اندرچیدن ؛ دوری کردن . کناره گرفتن . گذشتن : دامن اندرچین بساط احتشام کس مبین گردن اندرکش قفا
دان پاچیدنلغتنامه دهخدادان پاچیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) دان پاشیدن . دانه پاچیدن . پراکندن دانه بر زمین طیور را.چینه نهادن . || بقصد فریفتن مالی دادن .
دانه برچیدنلغتنامه دهخدادانه برچیدن .[ ن َ / ن ِ ب َ دَ ] (مص مرکب ) دانه برداشتن . (آنندراج ). فروگرفتن حبه های حبوب و چینه از زمین یکایک . التقاط. (منتهی الارب ): نقر؛ دانه برچیدن مرغ . (دهار).
دانه چیدنلغتنامه دهخدادانه چیدن . [ ن َ / ن ِ دَ ] (مص مرکب ) بمعنی برچیدن دانه است از زمین . (برهان ). برچیدن . (از انجمن آرا). برچیدن مرغ دانه را اززمین . التقاط. (منتهی الارب ). برداشتن دانه از زمین با منقار خوردن را : مرغ از پس نان خورد
درپیچیدنلغتنامه دهخدادرپیچیدن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) پیچیدن . تا کردن . ته کردن . لوله کردن . در لفاف کردن . لفافه کردن . (ناظم الاطباء). لف . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). درنوشتن . درنوردیدن . طی کردن . نوردیدن . ادماج . التواء. انعساف . کثافة. لف : نَول ؛ اقطیرار درپیچیدن و خمیدن گیاه . تزمیل ؛