چیزدارلغتنامه دهخداچیزدار. (نف مرکب ) متمول . غنی . مالدار. توانگر. (یادداشت مؤلف ). ثروتمند. ملی . دارا.
چیزدارفرهنگ مترادف و متضاد۱. ثروتمند، غنی، دارا، متمول ≠ بیچیز، فقیر ۲. ملاک ≠ دهقان، خوشنشین ۳. مالک ≠ مستاجر ۴. بیخانه
جیدارلغتنامه دهخداجیدار. [ ج َ ] (ع اِ) گیاهی است که برگ آن مانند برگ بلوط است و دانه ٔ سرخ رنگ دارد که آنرا قرمز نامند. (از اقرب الموارد) (آنندراج ). بلغت فارسی نبات شجری است ، برگش مثل برگ بلوط و با نهایت سبزی مایل بزردی و ثمرش بقدر عفصی مایل بتدویر و در روی او شبنمی می نشیند و از آن دانه ٔ
جیدارفرهنگ فارسی عمید۱. (زیستشناسی) درختی کوچک و بوتهمانند با برگهایی شبیه برگ بلوط که قرمزدانه در آن تولید میشود.۲. = قرمزدانه
پهلوبندیفرهنگ فارسی عمید۱. کمک و مدد مالی که کسی از دیگری بگیرد.۲. کمک و مساعدت که کسی به دیگری بکند تا چیزدار شود.