زغربلغتنامه دهخدازغرب . [ زَ رَ] (ع ص ، اِ) آب بسیار. بول بسیار. || بحرزغرب ؛ دریای بسیارآب و همچنین بئر زغرب ؛ یعنی چاه بسیارآب . رجوع به زغربه و زغربی شود. || رجل زغرب المعروف ؛ مرد بسیاراحسان و بسیارعطا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زنافلغتنامه دهخدازناف . [ ] (اِمرکب ) شاید از «زن » بمعنی زننده و «آف » بمعنی آب باشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و زمینهای ترابنده که به زبان خوارزم زناف گویند و بخار پالیزه های تره چون کرنب و سیر و باقلی و مانند آن . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ، یادداشت ایضاً). و هوا نیک صافی باشد که هیچ چیزغریب ب