گیلدارولغتنامه دهخداگیلدارو. (اِ مرکب ) چوبکی باشد سیاه رنگ و آن را به ساحل دریای خزر یابند،و آن را نر و ماده می باشد و کدودانه را نافع است که کرم شکم باشد، و معرب آن جیل دارو است . (برهان قاطع)(فرهنگ شعوری ج 2 ص 313) (آنندراج )
لدرولغتنامه دهخدالدرو. [ ل ِ ] (اِخ ) فیلیپ . فیزیکدان قابل و مشعبد فرانسوی ، مشهور به کموس . مولد پاریس (1731-1807 م .).
لدرو رلینلغتنامه دهخدالدرو رلین . [ ل ِ رُ ] (اِخ ) آلکساندر اُگوست . سیاستمدار و وکیل فرانسوی ، عضو حکومت موقتی در 1848 م . و یکی از محرکین اِعطای حق انتخاب به عامه . مولد پاریس (1807-1874 م .).<
دماسنج لیداری جذب تفاضلیdifferential absorption lidar thermometer, DIAL thermometerواژههای مصوب فرهنگستاندورکاو فعالی که دما را با استفاده از لیزر میسنجد
لدروهلغتنامه دهخدالدروه . [ ل َ رُ وَ ] (اِخ ) نام قلعتی است به هندوستان . (برهان ) : بدان ره اندر چندان حصار و شهر بزرگ خراب کرد و بکند اصل هریک از بن و برنخست لدروَه کز روی برج و باره ٔ آن چو کوه کوه فروریخت آهن و مرمر.فرخی .<