ژفتلغتنامه دهخداژفت . [ ژَ ] (ص ) تناور. (آنندراج ). فربه . || لاغر. (آنندراج ). نحیف (از لغات اضداد است ) : برو بزیر رکابش چو اسب تازی چست مباش در ره حکمش چو گاو کاهل ژفت .؟ (از شعوری ).
ژفتلغتنامه دهخداژفت . [ ژُ ] (ص ) بخیل و ممسک : با او چگونه گشت زبان ژفت یا جوادبا او چگونه رفت فلک نرم یا درشت .؟ (از شعوری ).
فت فت کردنلغتنامه دهخدافت فت کردن . [ ف ِ ف ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آهسته و بشتاب چیزی را به کسی گفتن و غالباً با نیتی بد. (یادداشت بخط مؤلف ). پت پت یا پچ پچ کردن . نجوی .