ژینلغتنامه دهخداژین . [ ی َ ] (اِخ ) نام کرسی بخش در لواره از ولایت مونتارژی واقع در کنار رود لوار، دارای 8257 تن سکنه .
نواخترnova, Nواژههای مصوب فرهنگستانستارۀ متغیری که بهطور ناگهانی روشنایی آن به اندازۀ 10 تا 12 قدر افزایش مییابد
فشردهساز پُرفشارhigh-pressure compressor, HPC, HP compressor, N2 compressor, N2, high-speed compressor, N3واژههای مصوب فرهنگستانردیفهای پایانی پرههای فشردهساز در موتورهای توربینی چندمحوره که بهوسیلة پرههای توربین فشارقوی با سرعت بسیار زیاد به حرکت درمیآیند
ژینسنهلغتنامه دهخداژینسنه . [ س ُ ن ِ ] (اِخ ) آرماند. نام وکیلی از وکلای مجلس کنوانسیون از دسته ٔ ژیروندن . مولد بردو. وی در پاریس به دار آویخته شد (1758-1793 م .).
ژینیاکلغتنامه دهخداژینیاک . (اِخ ) نام کرسی بخش در ایالت «هِرُل » از ولایت مُنت پلیه ، دارای راه آهن و 2587 تن سکنه .
ژینافرهنگ نامها(تلفظ: žinā) [ژین(کردی) = زندگی + ا (پسوند نسبت)] منسوب به زندگی ؛ (به مجاز) زندگی ، حیات.
ژینوفرهنگ نامها(تلفظ: žinu) ] ژین (کردی) = زندگی + او /-u/ (پسوند دارندگی)[ ، دارای زندگی؛ (به مجاز) زنده ، زندگی، دارای حیات.
روژینواژهنامه آزاددرخشنده و تابناک. مثل روز روشن. نامی کردی. روشنایی روشن نور زیاد خورشید (کردی) درخشنده و تابناک، مثل خورشید. روز زندگی؛ مرکب از روژ، به معنی روز، و ژین، یعنی زندگی.
گانسیونلغتنامه دهخداگانسیون . [ ی ُ ] (اِخ ) شخص اساطیری که در داستان حماسی کارولن ژین نقش خائن را بازی میکند وی به لاند، قهرمان معروف داستان در وادی رونسو خیانت می ورزید و از این رو در خیانت ضرب المثل شده است .
ژینسنهلغتنامه دهخداژینسنه . [ س ُ ن ِ ] (اِخ ) آرماند. نام وکیلی از وکلای مجلس کنوانسیون از دسته ٔ ژیروندن . مولد بردو. وی در پاریس به دار آویخته شد (1758-1793 م .).
ژینیاکلغتنامه دهخداژینیاک . (اِخ ) نام کرسی بخش در ایالت «هِرُل » از ولایت مُنت پلیه ، دارای راه آهن و 2587 تن سکنه .
ژینافرهنگ نامها(تلفظ: žinā) [ژین(کردی) = زندگی + ا (پسوند نسبت)] منسوب به زندگی ؛ (به مجاز) زندگی ، حیات.
ژینوفرهنگ نامها(تلفظ: žinu) ] ژین (کردی) = زندگی + او /-u/ (پسوند دارندگی)[ ، دارای زندگی؛ (به مجاز) زنده ، زندگی، دارای حیات.
ژاک دووراژینلغتنامه دهخداژاک دووراژین . [ دُ وُ ] (اِخ ) ملقب به سعید. مؤلف احوال اولیاء ایتالیائی . متولد در وراژین نزدیک ژن . نویسنده ٔ داستانهای طلائی (1228-1298 م .).
سالیسیلات دانالژینلغتنامه دهخداسالیسیلات دانالژین . (فرانسوی ، اِ مرکب )326=O3,C11H12N2OC4Hیا سالی پیرین یا سالیسیلات دانتی پیرین بصورت متبلور است .بیرنگ و بی بو میباشد. مزه ٔ آن ابتدا تلخ و بعد شیرین
ماژینلغتنامه دهخداماژین . (اِخ ) دهی از بخش دره شهر است که در شهرستان ایلام واقع است و 314 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
لژینلغتنامه دهخدالژین . [ ل ِ ی ُ ] (فرانسوی ، اِ) یک فوج از سربازان رومی . تقسیمی در لشکریان روم . دسته ای از سربازان رومی قریب به ششهزار تن به عهد سزار و در دوران امپراطوری روم . لجیون . لژیون .
کژینلغتنامه دهخداکژین . [ ک َ ] (ص نسبی ) (از: کژ = کج ، ابریشم کم بها+ین ، پسوند نسبت ) کجین . از کژ. از نوع فرومایه ٔ ابریشم : رخوتی که بودند ابریشمین چه از پنبه و از کتان و کژین . نظام قاری (دیوان البسه ص 174<