کابللغتنامه دهخداکابل . [ ب ُ ] (اِخ ) شهر مهم و پایتخت افغانستان در 43درجه و 30 دقیقه عرض شمالی و 69 درجه و 13 دقیقه ٔ طول شرقی ، در <span class="hl" dir="l
کابیلهلغتنامه دهخداکابیله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) هاون باشد. (صحاح الفرس ). هاون بود. (سه نسخه از لغت فرس ) (اوبهی ). هاون چوبین بود. (فرهنگ اسدی چ پاول هرن ) : خایگان تو چو کابیله شده ست رنگ او چون کون پاتیله شده ست . <p class=
ژتوللغتنامه دهخداژتول . [ ژِ ] (اِخ ) نام طایفه ای از بربرهای افریقای باستانی . کابیل های کنونی شاید از نژاد آنان باشند.
افریقیةلغتنامه دهخداافریقیة. [ اِ قی ی َ ](اِخ ) افریقا و در قدیم به تونس اطلاق میشده . (از فرهنگ فارسی معین ). حمداﷲ مستوفی آرد: از اقلیم دویم وسیم است . مملکتی طویل و عریض است و بلاد مشهورش طرابلس و مهدیه و تونس و تاهرت و سجلماسه و دارالملکش قرطاجینه بوده است و از غایت خوشی شهرش به بهشت نسبت د
پادشاهلغتنامه دهخداپادشاه . [ دْ / دِ ] (ص مرکب ، اِ) از اصل پهلوی پاتخشای یا پاتخشاه ، خدیو و فرمانروا . معادل آن در پارسی باستان (پارسی هخامنشی ) پتی خشای ثیه و پتی خشای َ، [ کسی که به اقتدار فرمان راند ] راجع به اصل این لغت در برهان قاطع چنین آمده است : «نام
کابیلهلغتنامه دهخداکابیله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) هاون باشد. (صحاح الفرس ). هاون بود. (سه نسخه از لغت فرس ) (اوبهی ). هاون چوبین بود. (فرهنگ اسدی چ پاول هرن ) : خایگان تو چو کابیله شده ست رنگ او چون کون پاتیله شده ست . <p class=