کاذب الوعدلغتنامه دهخداکاذب الوعد. [ ذِ بُل ْ وَ ](ع ص مرکب ) دروغ وعده . رجوع به مدخل دروغ وعده شود.
کاذبلغتنامه دهخداکاذب . [ ذِ ] (ع ص ) دروغزن . دروغگو. جلب . غرّار. رجوع به همین مدخلها شود. خائن . مائن . ج ، کاذبون ، کذاب . (مهذب الاسماء). کاذبین . با ترکیبات ذیل آید: اشتهای کاذب یا شهوت کاذب ، مقابل اشتهای صادق . تشنگی کاذب . جوع کاذب . حدیث کاذب . (نفایس الفنون ). رجوع به مدخل صادق شود
قاضبلغتنامه دهخداقاضب . [ ض ِ ] (ع ص ) قاطع. بران . برنده : سیف قاضب ؛ شمشیر بران . (ناظم الاطباء). ج ، قواضب و قُضب .
دروغ وعدهلغتنامه دهخدادروغ وعده . [ دُ وَ دَ / دِ ] (ص مرکب ) کسی که وعده ٔ دروغ میدهد. (ناظم الاطباء). کاذب الوعد. (یادادشت مرحوم دهخدا). آنکه وعده هایی عرقوبی دهد : دلم رمیده ٔ لولی وشی است شورانگیزدروغ وعده و قتال وضع و رنگ آمیز.
کاذبلغتنامه دهخداکاذب . [ ذِ ] (ع ص ) دروغزن . دروغگو. جلب . غرّار. رجوع به همین مدخلها شود. خائن . مائن . ج ، کاذبون ، کذاب . (مهذب الاسماء). کاذبین . با ترکیبات ذیل آید: اشتهای کاذب یا شهوت کاذب ، مقابل اشتهای صادق . تشنگی کاذب . جوع کاذب . حدیث کاذب . (نفایس الفنون ). رجوع به مدخل صادق شود
کاذبدیکشنری فارسی به انگلیسیdelusive, factitious, false, liar, mendacious, mock, pseudo-, spurious, untruthful
خبر کاذبلغتنامه دهخداخبر کاذب . [ خ َ ب َ رِ ذِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آن خبری است که از حد تواتر کمتر باشد. (از تعریفات جرجانی ) .
متکاذبلغتنامه دهخدامتکاذب . [ م ُ ت َ ذِ ] (ع ص ) با همدیگر کذب کننده به دوستی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سخن دروغ گوینده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تکاذب شود.
ذات الجنب کاذبلغتنامه دهخداذات الجنب کاذب . [ تُل ْ جَم ْ ب ِ ذِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ذات الجنب خفیف .
کاذبلغتنامه دهخداکاذب . [ ذِ ] (ع ص ) دروغزن . دروغگو. جلب . غرّار. رجوع به همین مدخلها شود. خائن . مائن . ج ، کاذبون ، کذاب . (مهذب الاسماء). کاذبین . با ترکیبات ذیل آید: اشتهای کاذب یا شهوت کاذب ، مقابل اشتهای صادق . تشنگی کاذب . جوع کاذب . حدیث کاذب . (نفایس الفنون ). رجوع به مدخل صادق شود