خراب شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. ویرانشدن، مخروبه شدن، منهدم شدن ۲. از کارافتادن ۳. مست شدن، لایعقل شدن ۴. گندیدن، فاسد شدن، متعفن شدن ۵. بد شدن، نامطلوبشدن ۶. منحرف شدن، بدکاره شدن ۷. رسواشدن، بدنام شدن، بیآبرو شدن ۸. نابود شدن، ازبین رفتن، تباه
ازکارافتادنcrash 2واژههای مصوب فرهنگستانخراب شدن تجهیزات سختافزاری یا به وجود آمدن مشکل نرمافزاری که باعث توقف کامل فعالیت سامانه میشود