کارشناسلغتنامه دهخداکارشناس . [ ش ِ] (نف مرکب ) دانای کار. صیرفی و حاذق در کار. (ناظم الاطباء). دانشمند. بخرد. خبره . متخصص : شریک اعور رحمة اﷲ علیه که از دهاة عالم و زیرکان دنیاو کارشناسان جهان بود گفت ... (کتاب النقض ص 384).من که شد
فنسالارtechnocrat, technocrate (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانکارشناس فنی، بهویژه در جایگاه مدیریتی و اجرایی؛ هوادار فنسالاری
تکنوکراتفرهنگ فارسی معین(تِ نُ کِ) [ فر. ] (اِ.) 1 - کارشناس فنی به ویژه در جایگاه مدیریتی و اجرایی ، فن سالار. 2 - هوادار فن سالاری . (فره ).
کارشناسلغتنامه دهخداکارشناس . [ ش ِ] (نف مرکب ) دانای کار. صیرفی و حاذق در کار. (ناظم الاطباء). دانشمند. بخرد. خبره . متخصص : شریک اعور رحمة اﷲ علیه که از دهاة عالم و زیرکان دنیاو کارشناسان جهان بود گفت ... (کتاب النقض ص 384).من که شد
کارشناسلغتنامه دهخداکارشناس . [ ش ِ] (نف مرکب ) دانای کار. صیرفی و حاذق در کار. (ناظم الاطباء). دانشمند. بخرد. خبره . متخصص : شریک اعور رحمة اﷲ علیه که از دهاة عالم و زیرکان دنیاو کارشناسان جهان بود گفت ... (کتاب النقض ص 384).من که شد