کارنماواژهنامه آزادکارنما به فتح نون به معنی مدیر یا کارفرما است . کسی که کار را نشان می دهد. به جای کلمه ی عربی مدیر ، ما کارنما را استفاده می کنیم . خلاصه عملکرد . معادل رزومه
دسیهلغتنامه دهخدادسیه . [ دُ ی ِ ] (فرانسوی ، اِ) دوسیه . پرونده . کارنما. دیوان . و رجوع به دوسیه شود.
دوسیهلغتنامه دهخدادوسیه . [ دُ ی ِ ] (فرانسوی ، اِ) دُسیه . پرونده . (لغات فرهنگستان ). کارنما. دیوان . (یادداشت مؤلف ).
کاتالوگفرهنگ فارسی معین(لُ) [ فر. ] (اِ.) 1 - دفترچه ای که طرز کار دستگاهی را نشان دهد، کارنما. (فره ). 2 - فهرست ، فهرست راهنمای اشیاء، بروشور، کالانما (فره ).