کیارنگلغتنامه دهخداکیارنگ . [ ک َ رَ ] (ص مرکب ) رنگ پاکیزه و لطیف . (برهان ) (آنندراج ). رنگ پاک و پاکیزه و لطیف . (ناظم الاطباء). || به معنی سفید هم آمده است .(برهان ) (آنندراج ). سفید. (اوبهی ) (ناظم الاطباء).
کارنگلغتنامه دهخداکارنگ . [ رَ ] (ص ) صاحب طرب . (جهانگیری ) (برهان ) (آنندراج ). || چرب زبان . (جهانگیری ). چرب زبان و زبان آور. (برهان ) (آنندراج ). فصیح .
کارنیلغتنامه دهخداکارنی . (اِخ ) (عید...) نام عیدی در یونان قدیم که نه روز طول میکشید. (از ایران باستان چ 1 ص 779).
کارنجیلغتنامه دهخداکارنجی . [ ن ِ ] (اِخ ) کارنگی (آندریو) (1835 - 1919 م .) صاحب مؤسسات معروف آمریکایی . وی مؤسسه ای بنام «مؤسسه ٔ کارنجی »، ایجاد کرد و هدف آن یاری بامور فرهنگی و خیریه ٔ اقطار جهان بود. در تاریخ ایران باست
سارتنلغتنامه دهخداسارتن . [ ت ُ ] (اِخ ) جرج . دانشمند آمریکائی به سال 1884 م . در بلژیک به دنیا آمد و دانشگاه گنت را بپایان رسانید. از 1916 تا 1951 م . استاد تاریخ علم در دانشگاه هاروارد بود،