کاروانهلغتنامه دهخداکاروانه . [ کارْ / رِ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان همت آباد شهرستان بروجرد، واقع در 8هزارگزی خاور بروجرد و 3هزارگزی جنوب شوسه . جلگه و معتدل و دارای
کاروانهلغتنامه دهخداکاروانه . [ کارْ / رِ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سردرود، بخش رزن شهرستان همدان ، در 18هزارگزی شمال قصبه ٔ رزن ، واقع در 30هزارگزی گونل
کاروانهلغتنامه دهخداکاروانه . [ کارْ / رِ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان ماهیدشت بالا، بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 22هزارگزی جنوب کرمانشاه و 2هزارگ
کاروانهvan 2واژههای مصوب فرهنگستانخودروِ مسافری یا باری که ظرفیت آن بیش از سواری و کمتر از مینیبوس باشد
کاروانگهلغتنامه دهخداکاروانگه . [ کارْ / رِ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) کاروانگاه . خان . کاروانسرا : چرا دل بر این کاروانگه نهیم که یاران برفتند و ما در رهیم .سعدی (بوستان ).
کاروانگاهلغتنامه دهخداکاروانگاه . [ کارْ / رِ ] (اِخ ) نام ناحیه ای درهفت فرسنگی «رباط طمغاج » و نه فرسنگی «رباط سرهنگ ». (نزهة القلوب چ لیسترانج ، المقالة الثالثه ص 177).
کاروانگاهلغتنامه دهخداکاروانگاه . [ کارْ / رِ ] (اِ مرکب ) کاروانگه . کاروانسرا ومحل اقامت کاروان . (ناظم الاطباء). خان : نگه کردم بگرد کاروانگاه بجای خیمه و جای رواحل . منوچهری .کاروان ظفر و قافله ٔ فت
کاروانگاهلغتنامه دهخداکاروانگاه . [ کارْ / رِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کوهبنان بخش راورشهرستان کرمان ، واقع در 59هزارگزی شمال باختری راورو 18هزارگزی شمال راه فرعی راور به کرمان . دارای <spa
گاوخسلغتنامه دهخداگاوخس . [ خ َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان رحمت آباد بخش رودبار شهرستان رشت ، واقع در 19 هزارگزی شمال باختری رودبار و 5 هزارگزی رستم آباد، سر راه کاروانه رو رستم آباد به عمارلو. کوهستانی و هوا معتدل مرطوب ، ما