لغتنامه دهخدا
اسد. [ اَ س َ ](اِخ ) (پهلوان ...) ابن طغانشاه . شاه شجاع مظفری حکومت کرمان را بدو که یکی از خواص خراسانی وی بود واگذاشت . اسد بتحریک امیر سیورغتمش اوغانی و شاه یحیی بتدریج در کرمان جهت خود بتهیه ٔ اسباب استقلال پرداخت . تا مخدومشاه مادر شاه شجاع در کرمان بود نمیتوانست علناً