خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاستی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کاستی
لغتنامه دهخدا
کاستی . (حامص ) نقصان و کم شدگی . نقص . منقصت : که ای برتر از کژّی و کاستی بهی زان فزاید که تو خواستی . فردوسی .چنین گفت موبدبه شاه جهان که آن گور دیوی بد اندر نهان که بهرام را خواند ازراستی پدید آرد اندر دلش کاستی . فردوسی .گر ایدون که یابم ز تو راس...
-
جستوجو در متن
-
منقصه
لغتنامه دهخدا
منقصه . [ م َ ق َ ص َ / ص ِ ] (ازع ، اِ) منقصة. منقصت . نقص . عیب . کاستی : اخلاص و صدق و منقبه داریم و خود نداشت غدر و نفاق و منقصه تا خاندان ماست . خاقانی .رجوع به منقصة و منقصت شود.
-
محاقی
لغتنامه دهخدا
محاقی . [ م ُ ] (ص نسبی ) منسوب به محاق . در حالت کاستی و باریکی و تاریکی واقع شده (ماه ) : کمان گروهه ٔ زرین شده محاقی ماه ستاره یکسر غالوکهای سیم اندود.خسروانی .
-
تمام کمال
لغتنامه دهخدا
تمام کمال . [ ت َ ک َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) تمام و کمال . بی کم و کاست . کاملاً بی نقص و کاستی : بدهی خود را تمام کمال پرداخت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تمام و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
راستی جستن
لغتنامه دهخدا
راستی جستن . [ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) کمال و درستی جستن . درستکاری طلبیدن : نبد در دلش کژی و کاستی نجستی بجز خوبی و راستی . فردوسی .و گر آشتی جوید و راستی نبینی بدلش اندرون کاستی . فردوسی . || صداقت طلبیدن : زنهار آذری ز کسان راستی مجوی نتوان نمود راست...
-
ناراستی
لغتنامه دهخدا
ناراستی . (حامص مرکب ) مکر. حیله . عدم صداقت و راستی . (ناظم الاطباء). نابکاری . خیانت . نادرستی . دغلی . کژی . تقلب . دغا. دروغ و دروغگوئی : بکژی و ناراستی کم گرای جهان از پی راستی شد بپای . ابوشکور.دو کار است بیداد و ناراستی که در کار مرد آورد کاست...
-
کماسی
لغتنامه دهخدا
کماسی . [ ک َ ] (حامص ) به معنی کمی است که در مقابل بسیاری باشد. (برهان ). به معنی کم و کاستی و مخفف آن است و کمرسی نیز به همین معنی می آید. (از آنندراج ) (انجمن آرا). کمی و کاستی و قلت و نقصان . (ناظم الاطباء) (در تداول عامه تهرانی ) کمی . قلت . مقا...
-
حنفیة
لغتنامه دهخدا
حنفیة. [ ح َ ن َ فی ی َ ] (ع اِ) دین داری و درست اعتقادی . (ناظم الاطباء). || مذهب حق و عقیده ٔ صحیح . (ناظم الاطباء). || (ص ) ج ِ حنیفی . (اقرب الموارد). رجوع به حنیفی شود. || (اِخ ) اصحاب ابوحنیفة. حنفیة یا اصحاب الرأی . ایمان بمذهب آنان اقرار است...
-
گریزنده
لغتنامه دهخدا
گریزنده . [ گ ُ زَ دَ / دِ ] (نف ) احترازکننده . فرار کننده . آبِق . داعِل . هارِب . نَفور. (منتهی الارب ) : گریزندگان را در آن رستخیزنه روی رهایی نه راه گریز. فردوسی .تنی دید چون موی بگداخته گریزنده جانی به لب تاخته . نظامی .چو بر جنگ شد ساخته سازشا...
-
بزیر آمدن
لغتنامه دهخدا
بزیر آمدن . [ ب ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) (از: ب + زیر + آمدن ) پیاده شدن . فرود آمدن .(یادداشت بخط مؤلف ) : پس از منبر بزیر آمد و بخانه اش بردند. (قصص الانبیاء ص 238). پس از منبر بزیر آمد و اسامه را بخواند و امیر کرد. (قصص الانبیاء ص 233). داود از کوه ...
-
آبداری
لغتنامه دهخدا
آبداری . (حامص مرکب ) شغل آبدار : سوی آبداری رسید آبدارنکوهیده خواندار برشد بدار. شمسی (یوسف و زلیخا). || طراوت . تازگی . ری ّ : بدین آبداری و این راستی زمان تا زمان آیدش کاستی . فردوسی .|| (اِ مرکب ) اسبی یا استری که بر آن اثاث آبدارخانه حمل کنند و ...
-
آستی
لغتنامه دهخدا
آستی . (اِ) مخفف آستین : جوانان ز پاکی ّ و ازراستی نوشتند بر پشت دست آستی . فردوسی .قلون رفت با کارد در آستی پدیدار شد کژّی و کاستی . فردوسی .ز کژّی نجوید کسی راستی گر از راستی پر کند آستی . فردوسی .تو گفتی که از تیزی و راستی ستاره برآرد همی زآستی . ...
-
کژی
لغتنامه دهخدا
کژی . [ ک َ / ک َژْ ژی ] (حامص ) ناراستی . کجی . عوج . اعوجاج . (منتهی الارب ). مقابل استقامت . حُجنَة. حَجَن . مقابل راستی . انحناء. (ناظم الاطباء). تکلی . ناراستی اعم از پیچش یا میل و خمیدگی به سویی در اشیاء ثابت یا ناثابت بهنگام حرکت خواه به چپ یا...
-
خسران
لغتنامه دهخدا
خسران . [ خ ُ ] (ع اِمص ) کمی و نقصان و زیانکاری . (ناظم الاطباء). زیان کاری . (دهار). زیان . کاستی : بر خیره می کشند می خورنداز بهر حطام را و آنگاه خود می گذارند و می روند تنهابزیر زمین با وبال و خسران بسیار. (تاریخ بیهقی ).حاصل آن اگر میسر گردد خسر...