کاسیکفرهنگ فارسی معین(اِ.) [ فر. ] پرنده ای است سیاه رنگ به اندازة سار از راستة سبکبالان ، بومی آمریکای جنوبی ، پرهای پشت آن زرد طلایی است .
باجهآگهی،نماباجهکیوسکبوردواژههای مصوب فرهنگستانآگهینمایی که بر بالای باجههای مطبوعاتی و باجههای گلفروشی نصب میشود
کاسکلغتنامه دهخداکاسک . [ س َ ] (اِ) مصغر کاسه باشد. (برهان ).مصغر کاس . (برهان قاطع چ معین ، حاشیه ٔ لغت کاسک ).
کاشکلغتنامه دهخداکاشک . (اِخ ) دهی از دهستان زمج بخش ششتمد شهرستان سبزوار، 9هزارگزی شمال ششتمد، 6هزارگزی باختر جاده ٔ شوسه ٔ سبزوار به ششتمد. دامنه ، معتدل . سکنه 108 تن . قنات دارد. محصول آن
کاشکلغتنامه دهخداکاشک . (اِخ ) دهی از دهستان طبس بخش صفی آباد شهرستان سبزوار، واقع در 40هزارگزی جنوب صفی آباد و 10هزارگزی جنوب راه آهن . کوهستانی ، سردسیر، سکنه آن 382 تن . قنات دارد. محصول آ
کاشکلغتنامه دهخداکاشک . (ق ) کاش . مخفف کاشکی . ای کاش که . کاش که . کاش کی . کاچ : کاشک آن گوید که باشد بیش نه بر یکی بر چند نفزاید فره . رودکی .کاشک هرگز این سودا در دیگ سویدا نپختمی . (سندبادنامه ص 307