کاهنگان بالالغتنامه دهخداکاهنگان بالا. [ هََ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش آخوره ٔ شهرستان فریدن که دارای 104 تن سکنه ، آب آن ازچشمه و محصول عمده اش غله و حبوب است . زنان ده قالی و جاجیم می بافند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
کاهنگانلغتنامه دهخداکاهنگان . [ هََ ] (اِ) کاهکشان که عربان مجره گویند و آن ستاره های بسیار کوچک نزدیک بهم باشند. (برهان ).
کاهنگان پایینلغتنامه دهخداکاهنگان پایین . [ هََ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش آخوره ٔ شهرستان فریدن که دارای 161 تن سکنه ، آب آن از چشمه و آب کاهنگان و محصول عمده اش غله و حبوب است . زنان ده قالی و جاجیم می بافند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1
کهنگانلغتنامه دهخداکهنگان . [ ک ُ هََ ] (اِخ ) دهی از دهستان سمیرم بالاست که در شهرستان شهرضا واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
پیکانگانلغتنامه دهخداپیکانگان . [ پ َ / پ ِ ن َ / ن ِ ] (اِ) آفتاب و سیاراتی که درکانی ممدود آفتاب اندو اصطلاح ادات بجای نون یاء نوشته است و در ترکیب هردو سقامت است و اغلب که معنی چنین خواهد بود یعنی آفتاب و سیاراتی که درکان ممدو
کاهنگانلغتنامه دهخداکاهنگان . [ هََ ] (اِ) کاهکشان که عربان مجره گویند و آن ستاره های بسیار کوچک نزدیک بهم باشند. (برهان ).
کهکشانفرهنگ فارسی عمیدمجموعهای شامل میلیونها ستاره که به دور یک محور میچرخند؛ آسماندره؛ کاهنگان؛ راه کاهکشان؛ راه حاجیان؛ راه شیری.
کاهنگان پایینلغتنامه دهخداکاهنگان پایین . [ هََ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش آخوره ٔ شهرستان فریدن که دارای 161 تن سکنه ، آب آن از چشمه و آب کاهنگان و محصول عمده اش غله و حبوب است . زنان ده قالی و جاجیم می بافند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1
کاهنگانلغتنامه دهخداکاهنگان . [ هََ ] (اِ) کاهکشان که عربان مجره گویند و آن ستاره های بسیار کوچک نزدیک بهم باشند. (برهان ).
کاهنگانلغتنامه دهخداکاهنگان . [ هََ ] (اِ) کاهکشان که عربان مجره گویند و آن ستاره های بسیار کوچک نزدیک بهم باشند. (برهان ).