کاوارانلغتنامه دهخداکاواران . (اِخ ) دهی است از بخش کهنوج شهرستان جیرفت . دارای 80 تن سکنه ، آب آن از رودخانه و محصول عمده اش خرماست . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
الوف کوارانلغتنامه دهخداالوف کواران . [ اُ لُف ْ کْوا / ک ِ ] (اِخ ) الاف . پادشاه نروژ متوفی به سال 980 م .
کوارنلغتنامه دهخداکوارن . [ ک َ رِ ](معرب ، اِ) ج ِ کرنای لاتینی یا کرنه ٔ یونانی به معنی تاج و اکلیل . در دوره ٔ عباسیان زنان خلیفه و اعیان رجال تاجی مرصع را که بر سر می نهادند، کرن و جمع آن را کوارن می گفتند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کوارونلغتنامه دهخداکوارون . [ ک ُ ] (اِ) علتی است با خارش که پوست بدن را درشت گرداند و به این معنی با کاف فارسی هم آمده است . (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رشیدی گوارون ضبط کرده است . و رجوع به گوارون شود.
کورانلغتنامه دهخداکوران . (اِخ ) دهی از بخش زابلی که در شهرستان سراوان واقع است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).