کاواکیلغتنامه دهخداکاواکی . (حامص ) خلاء و در میان چیزی نداشتن و میان تهی بودن . || مجازاً غرور و تکبر. (از ناظم الاطباء).
خوردگی کاواکیcavitation corrosionواژههای مصوب فرهنگستانفرایند توأم خوردگی و کاواکزایی در تماس با شاره
تشدید کاواکیcavity resonanceواژههای مصوب فرهنگستانپدیدهای که در آن شرایط تشدید تابش الکترومغناطیسی بهکمک کاواک رسانا فراهم میشود
آسیب کاواکیcavitation damageواژههای مصوب فرهنگستانتخریب سطوح ناشی از جریانات متلاطمی که به کاواکسازی منجر میشود
کاواکیلغتنامه دهخداکاواکی . (حامص ) خلاء و در میان چیزی نداشتن و میان تهی بودن . || مجازاً غرور و تکبر. (از ناظم الاطباء).
دام داشتنلغتنامه دهخدادام داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دامداری . مالک دام بودن . حافظ و نگهبان دام بودن (در هر دو معنی آلت صید و حیوان اهلی ). || وسیله ٔ صید قرار دادن دام و تله : زانکه دین را دام دارد بیشتر پرهیز کن زانکه سوی او چو آمد صید را زنهار نیست .<p class
دام رودلغتنامه دهخدادام رود. (اِخ ) دهی است از دهستان فروغن بخش ششتمد شهرستان سبزوار، واقع در 42هزارگزی باختر ششتمد و 4هزارگزی جنوب کال شور. جلگه است و گرمسیر و دارای 270 تن سکنه . آب آن از قنات
دام ساختنلغتنامه دهخدادام ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) ساختن تله و دام . ساختن آلت گرفتار کردن شکار و حیوانات . || دام نهادن . دام گستردن . تعبیه کردن دام . حیله ورزیدن : زواره فرامرز و دستان سام نباید که سازند پیش تودام . فردوسی .دام هم
کاواکیلغتنامه دهخداکاواکی . (حامص ) خلاء و در میان چیزی نداشتن و میان تهی بودن . || مجازاً غرور و تکبر. (از ناظم الاطباء).
خوردگی کاواکیcavitation corrosionواژههای مصوب فرهنگستانفرایند توأم خوردگی و کاواکزایی در تماس با شاره
تشدید کاواکیcavity resonanceواژههای مصوب فرهنگستانپدیدهای که در آن شرایط تشدید تابش الکترومغناطیسی بهکمک کاواک رسانا فراهم میشود
آسیب فرسایشی ـ کاواکیcavitation erosion damageواژههای مصوب فرهنگستاناز بین رفتن پیشروندۀ سطح مادۀ اصلی براثر کاواکزایی و فرسایش توأم
آسیب کاواکیcavitation damageواژههای مصوب فرهنگستانتخریب سطوح ناشی از جریانات متلاطمی که به کاواکسازی منجر میشود