کاولی سازلغتنامه دهخداکاولی ساز. [ وُ ] (نف مرکب ) هرکه چیزهای زشت و ناهموار سازد. (آنندراج ). مثل کولیها. || بر کسی که چشم را کج کند و بینی درهم کشد نیز اطلاق کنند. (آنندراج ).
کاولی سازفرهنگ فارسی معین(وُ) (ص مر.) = کاولی سازنده : 1 - صنعتگری که اسباب و آلات زشت و ناهموار سازد. 2 - کنایه از کسی که چشم را کج کند یا بینی را در هم کشد.
سحابی سوراخکلیدKeyhole Nebulaواژههای مصوب فرهنگستانسحابیای تاریک در کنار روشنترین بخش سحابی اِتاشاهتخته که به شکل سوراخ کلید رصد میشود
کاولیلغتنامه دهخداکاولی . [ وُ] (ص نسبی ) از اهل کابل . (ولف ). کابلی : ز بستی و از لشکر کاولی ز گردان شمشیرزن زابلی . فردوسی .|| بمعنی لولی . (غیاث ) (از مصطلحات ). کولی . رجوع به کولی شود.
کاولیلغتنامه دهخداکاولی . [ وُ] (ص نسبی ) از اهل کابل . (ولف ). کابلی : ز بستی و از لشکر کاولی ز گردان شمشیرزن زابلی . فردوسی .|| بمعنی لولی . (غیاث ) (از مصطلحات ). کولی . رجوع به کولی شود.
کاولیلغتنامه دهخداکاولی . [ وُ] (ص نسبی ) از اهل کابل . (ولف ). کابلی : ز بستی و از لشکر کاولی ز گردان شمشیرزن زابلی . فردوسی .|| بمعنی لولی . (غیاث ) (از مصطلحات ). کولی . رجوع به کولی شود.
لرد کاولیلغتنامه دهخدالرد کاولی . [ ل ُ ] (اِخ ) نماینده ٔ دولت انگلیس در امضای معاهده ٔ پاریس مورخه ٔ مارس 1857 م . با دولت ایران به نمایندگی فرخ خان . رجوع به کاولی شود. (ترجمه ٔ تاریخ ادبیات براون ج 4 ص <span class="hl" dir="lt
بکاولیلغتنامه دهخدابکاولی . [ ب َ وَ ] (ص نسبی ) منسوب و متعلق به بکاول ، لوازم مطبخ و آشپزخانه . (ناظم الاطباء). رجوع به بکاول شود. || (حامص ) شغل و علم بکاول ، بقاول . رجوع به بکاول شود.