کاویدنلغتنامه دهخداکاویدن . [ دَ ] (مص ) (از: کاو + یدن پسوند مصدری ). (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). جستجو کردن . (برهان ).کابیدن . کافتن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : بکاوید کالاش را سربسرکه داند که چه یافت زر و گهر. عنصری .اماحقیقت روح
کاویدنفرهنگ فارسی عمید۱. جستجو کردن؛ تفحص کردن: ◻︎ بکاوید کالاش را سربهسر / که داند که چه یافت زرّ و گهر (عنصری: ۳۵۵).۲. کندن؛ حفر کردن.۳. (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] بحث و ستیزه کردن؛ بگومگو کردن.۴. [قدیمی، مجاز] وررفتن؛ دست زدن.
کاویدنلغتنامه دهخداکاویدن . [ دَ ] (مص ) (از: کاو + یدن پسوند مصدری ). (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). جستجو کردن . (برهان ).کابیدن . کافتن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : بکاوید کالاش را سربسرکه داند که چه یافت زر و گهر. عنصری .اماحقیقت روح
کاویدنفرهنگ فارسی عمید۱. جستجو کردن؛ تفحص کردن: ◻︎ بکاوید کالاش را سربهسر / که داند که چه یافت زرّ و گهر (عنصری: ۳۵۵).۲. کندن؛ حفر کردن.۳. (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] بحث و ستیزه کردن؛ بگومگو کردن.۴. [قدیمی، مجاز] وررفتن؛ دست زدن.
درکاویدنلغتنامه دهخدادرکاویدن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) کاویدن . بحث کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به کاویدن شود.
شکاویدنلغتنامه دهخداشکاویدن . [ ش ِ دَ ] (مص ) شکافتن . || نقب زدن . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به شکافتن شود.
کاویدنلغتنامه دهخداکاویدن . [ دَ ] (مص ) (از: کاو + یدن پسوند مصدری ). (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). جستجو کردن . (برهان ).کابیدن . کافتن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : بکاوید کالاش را سربسرکه داند که چه یافت زر و گهر. عنصری .اماحقیقت روح
واکاویدنلغتنامه دهخداواکاویدن . [ دَ ] (مص مرکب ) جستجو کردن . تفحص نمودن . تفتیش کردن . (ناظم الاطباء). کاوش . جستجو. تفحص . (آنندراج ). بازکاویدن . بحث و فحص کردن .- واکاویدن از ؛ پژوهیدن از. (یادداشت مؤلف ).|| در عبارت زیر از المصادر معنی کوشیدن و کشمکش کردن می
ناکاویدنلغتنامه دهخداناکاویدن . [ دَ ] (مص منفی ) کاوش نکردن . نکاویدن . مقابل کاویدن . رجوع به کاویدن شود.