کاکللغتنامه دهخداکاکل . [ ] (اِ) کاله . بفارسی اسم قرع است و به شیرازی بطیخ را نامند و نیز اسم نوعی ورد است و گفته اند اسم جاورس است که به هندی کنگینی نامند. (فهرست مخزن الادویه ).
کاکللغتنامه دهخداکاکل . [ ک َ ] (اِ) کلک و قلم . (از برهان ). || نی میان تهی را گویند که در میان آب میروید. (برهان ) (آنندراج ).
کاکللغتنامه دهخداکاکل . [ ک ِ ] (اِ) گلهائی که در میان آب روید. (برهان ) (ناظم الاطباء). || طین سیاهی است که در ته حوض و نهر میباشد و نزد بعضی نباتی است که در آب روید و اول اصح است . (فهرست مخزن الادویه ).
کاکللغتنامه دهخداکاکل . [ ک ُ ] (اِ) موی میان سر پسران و مردان و اسب و استر و غیره باشد. (برهان ) (غیاث ) (مهذب الاسماء). موی تارک سر؛ از اینجهت تیری را که سرگذار باشد تیر کاکل ربا گویند. (چراغ هدایت ). مؤلف آنندراج آرد: اهالی مازندران در زمان غلبه ٔسادات زیدیه و حکمرانی آنان به اقتفای آنان
ببغاءدیکشنری عربی به فارسیطوطي کاکل سفيد , طوطي دم بلند امريکاي جنوبي , طوطي کوچک دراز دم وسبز رنگ , طوطي , هدف , طوطي وار گفتن
کاکللغتنامه دهخداکاکل . [ ] (اِ) کاله . بفارسی اسم قرع است و به شیرازی بطیخ را نامند و نیز اسم نوعی ورد است و گفته اند اسم جاورس است که به هندی کنگینی نامند. (فهرست مخزن الادویه ).
کاکللغتنامه دهخداکاکل . [ ک َ ] (اِ) کلک و قلم . (از برهان ). || نی میان تهی را گویند که در میان آب میروید. (برهان ) (آنندراج ).
کاکللغتنامه دهخداکاکل . [ ک ِ ] (اِ) گلهائی که در میان آب روید. (برهان ) (ناظم الاطباء). || طین سیاهی است که در ته حوض و نهر میباشد و نزد بعضی نباتی است که در آب روید و اول اصح است . (فهرست مخزن الادویه ).
کاکللغتنامه دهخداکاکل . [ ک ُ ] (اِ) موی میان سر پسران و مردان و اسب و استر و غیره باشد. (برهان ) (غیاث ) (مهذب الاسماء). موی تارک سر؛ از اینجهت تیری را که سرگذار باشد تیر کاکل ربا گویند. (چراغ هدایت ). مؤلف آنندراج آرد: اهالی مازندران در زمان غلبه ٔسادات زیدیه و حکمرانی آنان به اقتفای آنان
شش کاکللغتنامه دهخداشش کاکل . [ ش َ / ش ِ ک ُ ] (اِ مرکب ) زردک بری را گفته اند و ششقاقل معرب آن است و با حذف شین دوم شقافل نیز گویند و مربای آن معروف است . (از آنندراج ) (از انجمن آرا). رجوع به شقاقل و ششقاقل شود.
کاکللغتنامه دهخداکاکل . [ ] (اِ) کاله . بفارسی اسم قرع است و به شیرازی بطیخ را نامند و نیز اسم نوعی ورد است و گفته اند اسم جاورس است که به هندی کنگینی نامند. (فهرست مخزن الادویه ).
کاکللغتنامه دهخداکاکل . [ ک َ ] (اِ) کلک و قلم . (از برهان ). || نی میان تهی را گویند که در میان آب میروید. (برهان ) (آنندراج ).
کاکللغتنامه دهخداکاکل . [ ک ِ ] (اِ) گلهائی که در میان آب روید. (برهان ) (ناظم الاطباء). || طین سیاهی است که در ته حوض و نهر میباشد و نزد بعضی نباتی است که در آب روید و اول اصح است . (فهرست مخزن الادویه ).
کاکللغتنامه دهخداکاکل . [ ک ُ ] (اِ) موی میان سر پسران و مردان و اسب و استر و غیره باشد. (برهان ) (غیاث ) (مهذب الاسماء). موی تارک سر؛ از اینجهت تیری را که سرگذار باشد تیر کاکل ربا گویند. (چراغ هدایت ). مؤلف آنندراج آرد: اهالی مازندران در زمان غلبه ٔسادات زیدیه و حکمرانی آنان به اقتفای آنان