قیل و قاللغتنامه دهخداقیل وقال . [ ل ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) قال و قیل . گفت و شنید. مباحثه . (انجمن آرای ناصری ) : از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت یک چند نیز خدمت معشوق و می کنم . حافظ.|| سر و صدا. جنجال . (فرهنگ فارسی معین ) <span
کاگللغتنامه دهخداکاگل . [ گ َ ] (اِ) کلک و قلم تحریر. || نی میان تهی که در میان آب روید. (ناظم الاطباء). ظاهراً تحریفی است از کاکوگل .
کاگللغتنامه دهخداکاگل . [ گ َ ] (اِ) کلک و قلم تحریر. || نی میان تهی که در میان آب روید. (ناظم الاطباء). ظاهراً تحریفی است از کاکوگل .