کتریلغتنامه دهخداکتری . [ ک ِ ] (اِ) قوری فلزی .قسمی قوری برای چای یا جوشانیدن آب و غیره . قهوه جوش . (یادداشت مؤلف ). ظرف مسین دارای لوله و دسته که در آن آب و مایعات دیگر ریزند. (فرهنگ فارسی معین ).
کثریلغتنامه دهخداکثری . [ ک َ را ] (اِخ ) صنمی بود مر جدیس و طسم را که نهشل بن رئیس آن را شکسته و خراب کرده به نبی صلی اﷲ علیه و سلم لاحق گردید و به شرف اسلام مشرف شد. (منتهی الارب ).
کثریلغتنامه دهخداکثری . [ ک ُ را ] (ع مص ) بسیار خوردن نبیذ را. (منتهی الارب ) (آنندراج ).الکثری من النبیذ؛ بسیار خواستن از آن . (از اقرب الموارد). عادت به بسیار خوردن نبیذ. (ناظم الاطباء).
قتریلغتنامه دهخداقتری . [ ق ُ ت َ ری ی ] (ص نسبی ) نسبت است به قتیره و آن پدر قبیله ای است از تجیب . (منتهی الارب ).
قدردیکشنری عربی به فارسیديگ , کتري بزرگ , پاتيل , سرنوشت , ابشخور , تقدير , نصيب و قسمت , روغن دان , کماجدان , ماهي تابه
کتریلغتنامه دهخداکتری . [ ک ِ ] (اِ) قوری فلزی .قسمی قوری برای چای یا جوشانیدن آب و غیره . قهوه جوش . (یادداشت مؤلف ). ظرف مسین دارای لوله و دسته که در آن آب و مایعات دیگر ریزند. (فرهنگ فارسی معین ).
کتریفرهنگ فارسی عمیدظرف فلزی لولهدار شبیه قوری که بالای آن دسته دارد و برای جوشاندن آب به کار میرود.
دکتریلغتنامه دهخدادکتری . [ دُ ت ُ ] (حامص ) دکتر بودن . اجتهاد. دکترا. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به دکتر شود.
کتریلغتنامه دهخداکتری . [ ک ِ ] (اِ) قوری فلزی .قسمی قوری برای چای یا جوشانیدن آب و غیره . قهوه جوش . (یادداشت مؤلف ). ظرف مسین دارای لوله و دسته که در آن آب و مایعات دیگر ریزند. (فرهنگ فارسی معین ).
مکتریلغتنامه دهخدامکتری . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) به کرایه گیرنده . (آنندراج ). کرایه گیرنده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اکتراء شود.
اسفاکتریلغتنامه دهخدااسفاکتری . [ اِ ت ِ ] (اِخ ) جزیره ای در دریای ایونی ، برابر پیلُس . کلِئُن در آنجا سپاه کوچکی از اسپارت را بسال 425 ق . م . محبوس ساخت .
باکتریفرهنگ فارسی عمیدموجود زندۀ تکسلولی با شکلهای مختلف کروی، بیضی، میلهای، و مارپیچی، و دارای سیتوپلاسم و هسته که بعضی از انواع آن برای انسان، جانوران، و گیاهان مضر و بیماریزاست.