کتلچیلغتنامه دهخداکتلچی . [ ک ُ ت َ ] (ترکی ، ص مرکب ) در جمع کتلچیان ، عمله ٔ سلطنتی که شغلشان برپا کردن سراپرده و خیمه و چادر است . (از ناظم الاطباء). || متصدی کتل . رجوع به کتل شود.
کتلیلغتنامه دهخداکتلی . [ ک ِ ] (اِ) در تداول عامیانه ، آوندی از مس یا چدن دارای دسته و لوله طبخ چای را. (از ناظم الاطباء). کتری . رجوع به کتری شود.
کتلیلغتنامه دهخداکتلی . [ ک ُ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شقان بخش اسفراین شهرستان بجنورد. سردسیر. سکنه 364 تن . آب آن از قنات و چشمه . محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
قتلیلغتنامه دهخداقتلی . [ ق َ لا ] (ع ص ، اِ) ج ِ قتیل به معنی مقتول . مقتولان . (آنندراج ) (منتهی الارب ). کشته شدگان .
قتلیلغتنامه دهخداقتلی . [ ق ُ ](اِخ ) ده کوچکی است از دهستان گروه بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت . در 24000گزی شمال خاوری ساردوئیه و 18000گزی باختر راه مالرو راین به ساردوئیه واقع است و 15 تن سکن