کجینه فروشلغتنامه دهخداکجینه فروش . [ ک َ ن َ / ن ِ ف ُ ] (نف مرکب ) آنکه لباسهای کهنه فروشد. کهنه فروش . (فرهنگ فارسی معین ) : و خیاطان و کجینه فروشان در آن بازار می نشینند و بازاری برونق است . (تاریخ یزد ص 62</sp
کجینهلغتنامه دهخداکجینه . [ ک َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، اِ) کجین .منسوب به کج . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کج و کجین در معنی پوشش و برگستوان شود. || جامه ٔ کهنه . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کجینه فروش شود.
کزنةلغتنامه دهخداکزنة. [ ک ُ ن َ ] (اِخ ) موضعی است در جزیره ٔاندلس و منسوب است بدانجای منذربن سعید البلوطی القاضی و قاضی ابوعبداﷲ محمدبن احمدبن خلف الکزنی القرطبی . (از معجم البلدان ). رجوع به معجم البلدان شود.
کزنهلغتنامه دهخداکزنه . [ ک َ / ک ِ ن َ / ن ِ ] (اِ) مرغی باشد سیاه و سفید وسری بزرگ دارد. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). صُرَد. (از انجمن آرا) (آنندراج ). ستوچه . شیر گنجشک . (یادداشت مؤلف ). یکی از اقسام پرستو. (فر
کجینهلغتنامه دهخداکجینه . [ ک َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، اِ) کجین .منسوب به کج . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کج و کجین در معنی پوشش و برگستوان شود. || جامه ٔ کهنه . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کجینه فروش شود.
کجینهلغتنامه دهخداکجینه . [ ک َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، اِ) کجین .منسوب به کج . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کج و کجین در معنی پوشش و برگستوان شود. || جامه ٔ کهنه . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کجینه فروش شود.
کجینهلغتنامه دهخداکجینه . [ ک َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، اِ) کجین .منسوب به کج . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کج و کجین در معنی پوشش و برگستوان شود. || جامه ٔ کهنه . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کجینه فروش شود.