نمودار کلـ کلCole-Cole plotواژههای مصوب فرهنگستاننموداری که در آن پاسخ ناهمفاز بهصورت تابعی از پاسخ همفاز در بسامدهای متوالی ترسیم میشود
کهوللغتنامه دهخداکهول . [ ک َ ] (ع اِ) تننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عنکبوت . (محیط المحیط)(ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ماده ٔ بعد شود. || (ص ) مردی که در ریش او موهای سیاه و سفید باشد. (آنندراج ) (از غیاث ) (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به دو ماده ٔ قبل و کهولة و کهولت شود.<b
کهوللغتنامه دهخداکهول . [ ک َهَْ وَ ] (ع اِ) تننده ، یا نوعی از آن . (منتهی الارب ). عنکبوت . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). رجوع به معنی اول ماده ٔ قبل شود.
کهوللغتنامه دهخداکهول . [ ک ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کهل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : انبیااند بدانگاه که پیران وکهولندحکمااند از آن وقت که اطفال و صغارند. ناصرخسرو.و شیوخ و کهول از سرمستی دست بسته شده . (جهانگشای جوی
کهوللغتنامه دهخداکهول . [ ک ُ ] (ع مص ) کهل گردیدن ، و کاهل اسم فاعل است از آن ، و یا ثلاثی مجرد آن ، فعل مرده ای است . (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). صاحب منتهی الارب در ذیل اکتهال آرد: کهل گردیدن و دومو شدن ، و هکذا قالوا و لایقال کهل من المجرد.
مشروب کحوليدیکشنری عربی به فارسیليکور (نوشابه الکلي) , مشروب خوردن ياخوراندن , مشروب , نوشابه , مشروب الکلي , با روغن پوشاندن , چرب کردن , مايع زدن , مشروب زدن به
اشیافلغتنامه دهخدااشیاف . [ اَش ْ ] (ع اِ) ج ِ شیاف . (بحر الجواهر). از ترکیبهای قدیمی است که آنرا به استاد «بقراط» نسبت دهند ولی بعقیده ٔ من این ترکیبات پیش از او هم بوده است چنانکه کتب یونانیان گواه بر این ادعاست . و برحسب آنچه معروفست اطلاق این نام اختصاص به داروهای چشم دارد و هم بر داروهای
اثمدلغتنامه دهخدااثمد. [ اَ م َ/اِ م ِ/اُ م ُ ] (ع اِ) سنگ سرمه .(منتهی الارب ). و آن سنگی است که از مغرب و نیز از اصفهان آرند و بهترین آن سنگ سرمه ٔ اصفهان است . سرمه ٔ صفاهان . (داود ضریر انطاکی ). کحل اصفهانی . کحول . خطاط
مکحوللغتنامه دهخدامکحول . [ م َ ] (اِخ ) نام مولای آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله و سلم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
مکحوللغتنامه دهخدامکحول . [ م َ ] (ع ص ) سرمه سا. (غیاث ) (آنندراج ). سرمه کشیده . (ناظم الاطباء). سرمه کرده . به سرمه کرده . سرمه کشیده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : خمار در سر و دستش به خون هشیاران خضیب و نرگس مستش به جادویی مکحول . سعد