کدسلغتنامه دهخداکدس . [ ک ُ ] (ع اِ) خرمن . (منتهی الارب ).خرمن ناکوفته . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خرمن و دانه های درو کرده ٔ کوفته ٔ فراهم کرده . (ناظم الاطباء).
کدسلغتنامه دهخداکدس . [ک َ ] (ع مص ) عطسه دادن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). عطسه کردن بهیمه و گاه در مردمان هم استعمال شود. (ناظم الاطباء). کَدَسان . کِداس . (منتهی الارب ). کُداس . (اقرب الموارد). || به شتاب رفتن گران بار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کوفتن و فراهم
کدشلغتنامه دهخداکدش . [ ک َ ] (ع مص ) خراشیدن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || به شمشیر یا نیزه زدن کسی را و خسته کردن وی را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) . || سخت راندن کسی را. || بریدن چیزی را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || از پس راندن و دور کردن . (آن
قدسلغتنامه دهخداقدس . [ ق َ دَ ] (اِخ ) شهری است نزدیک حمص . بحیرة قدس منسوب است به آن . (منتهی الارب ).
قدسلغتنامه دهخداقدس . [ ق ُ ] (اِخ ) عبدالحمیدبن محمد علی بن عبدالقادر مدرس مسجد مکی و مسجد شافعی است . او را تألیفاتی است ، از جمله : 1 - ارشادالمهتدی الی شرح کفایةالمبتدی . این کتاب در مطبعه ٔ میمنیه به سال 1309 هَ . ق .
قدسلغتنامه دهخداقدس . [ ق ُ ] (ع اِمص ) پاکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ترجمان قرآن جرجانی ترتیب عادل ) : این پرده گر نه عرش مجید است پس چراارواح قدس را قدم اندر میان اوست . خاقانی .در بارگاه قدس که جای ملال نیست سرهای قدسیا
کدستلغتنامه دهخداکدست . [ ک ُ دِ ] (اِ) وجب و بدست را گویند و به عربی شبر خوانند و آن مقداری است از پنجه ٔ آدمی مابین انگشت کوچک و انگشت بزرگ . (برهان ) (آنندراج ) . و رجوع به وجب و بدست و شبر شود.
کدسةلغتنامه دهخداکدسة. [ ک َ س َ ] (ع اِ) عطسه ٔ ستور و عطسه دادن آن و گاهی در مردم هم استعمال کنند. (منتهی الارب ). عطسه ٔ بهائم و در مردم هم استعمال کنند. (از اقرب الموارد).
اکداسلغتنامه دهخدااکداس . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ کُدس . (منتهی الارب ) (دهار) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ِ کدس ، به معنی خرمن . (آنندراج ). رجوع به کدس شود.
کدستلغتنامه دهخداکدست . [ ک ُ دِ ] (اِ) وجب و بدست را گویند و به عربی شبر خوانند و آن مقداری است از پنجه ٔ آدمی مابین انگشت کوچک و انگشت بزرگ . (برهان ) (آنندراج ) . و رجوع به وجب و بدست و شبر شود.
کدسةلغتنامه دهخداکدسة. [ ک َ س َ ] (ع اِ) عطسه ٔ ستور و عطسه دادن آن و گاهی در مردم هم استعمال کنند. (منتهی الارب ). عطسه ٔ بهائم و در مردم هم استعمال کنند. (از اقرب الموارد).
دموکدسلغتنامه دهخدادموکدس . [ دِ م ُ ک ِ دِ ](اِخ ) نام طبیب داریوش اول است که به قولی از مردم کروتن از جزیره ٔ ساموس است ، و هرودت گوید او از اسرای ساموس بود و ظاهراً در حدود 515 یا 532 ق . م . به دست اورویقوس والی سارد افتاد
متکدسلغتنامه دهخدامتکدس . [ م ُ ت َ ک َدْ دِ] (ع ص ) اسبی که گرانبار باشد. (آنندراج ). اسبی که چنان میرود که گویی گرانبار است . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به تکدس شود.
تکدسلغتنامه دهخداتکدس . [ ت َ ک َدْ دُ ] (ع مص ) شتافتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نیک دویدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || دوش جنبانیدن در رفتن . (تاج المصادر بیهقی ). دوش جنبان راه رفتن . || سینه و پایین هر دو پستان برداشته راه رفتن . (م