کرمانشهلغتنامه دهخداکرمانشه . [ ک ِ ش َه ْ ] (اِخ ) کرمانشاه . لقب بهرام بهرامیان است . رجوع به کرمانشاه شود : چو بنشست بهرام بهرامیان ببست از پی داد و بخشش میان به تاجش زبرجد برافشاندندهمی نام کرمانشهش خواندند.فردوسی .
کرمانشهلغتنامه دهخداکرمانشه . [ ک ِ ش َه ْ ] (اِخ ) کرمانشهان . (از آنندراج ). کرمانشاه : پس از دوران دولتشه به کرمانشه یکی بنگرچنان بینی مداین را که بی نوشیروانستی . طالب آملی (از آنندراج ).رجوع به کرمانشهان ، کرمانشاه ، کرمانشاهان و
کرمانشاهیلغتنامه دهخداکرمانشاهی . [ ک ِ ] (ص نسبی ) منسوب به کرمانشاه . از مردم کرمانشاه . (فرهنگ فارسی معین ). || ساخته و پرداخته یا حاصل از ناحیه ٔ کرمانشاه ، چون : گیوه ٔکرمانشاهی و روغن کرمانشاهی . (فرهنگ فارسی معین ).
کرمانشاهلغتنامه دهخداکرمانشاه . [ ک ِ ] (اِخ ) ابن قراارسلان قادربیک . دومین تن از سلجوقیان کرمان که در 465 هَ . ق . جلوس کرد. (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به فرهنگ فارسی معین ، تاریخ افضل صص 23-24</spa
کرمانشاهیفرهنگ فارسی عمید۱. از مردم کرمانشاه.۲. مربوط به کرمانشاه: لهجهٴ کرمانشاهی.۳. تهیهشده در کرمانشاه: روغن کرمانشاهی.
کرمانشاهلغتنامه دهخداکرمانشاه . [ ک ِ ] (اِخ ) (شهر...) شهر کرمانشاه یکی از شهرهای مهم باختر کشور و مرکز استان پنجم است . در زمان سلاطین ساسانی بنا شد و بانی آن بهرام چهارم ،ملقب به کرمانشاه بود و به نام بانی آن نامیده شد. 47 درجه و 5</
کرمانشهانلغتنامه دهخداکرمانشهان . [ ک ِ ش َ ] (اِخ ) کرمانشاهان . شهر کرمانشاه . شهری است مشهور که آن را کرمانشه نیز گویند : به ده فرسنگ از کرمانشهان دورنه از کرمانشهان بل از جهان دور. نظامی .به کرمان رسید از کنار جهان ز کرمان درآمد
کرمانشهانلغتنامه دهخداکرمانشهان . [ ک ِ ش َ ] (اِخ ) کرمانشاهان . شهر کرمانشاه . شهری است مشهور که آن را کرمانشه نیز گویند : به ده فرسنگ از کرمانشهان دورنه از کرمانشهان بل از جهان دور. نظامی .به کرمان رسید از کنار جهان ز کرمان درآمد