لغتنامه دهخدا
کرج . [ ک َ رِ ] (اِخ ) کرج ابودلف . کره رود. شهر ابودلف عجلی . (منتهی الارب ). اهل این شهر آن را کَرَه نامند و آن از روستایی است که فاتق نامند و معرب از هفته است . مدینه ای است میان راه همدان به اصفهان و به همدان نزدیکتر است و ابودلف قاسم عیسی العجلی آن را ساخت . کرج شهری مت